دانی که چرا مرقد ام عباس --
واقع شده اندر پس دیوار بقیع
چشمش به درو دلش چه با احساس است
او منتظر عزیز خود عباس است
يا قمر العشيره
ز بس كه بردن هر تكه ات هنر شده است
كنار علقمه دعوا سر قمر شده است
خدا كند كه به صورت ز زين زمين نخوري
كه تير ِ مانده به چشم ِ تو دردسر شده است
مكش چنين به زمين پا برادرت آخر
كنار پيكر تو دست بر كمر شده است
تعادل تو به هم ريخت از عمود كه من
تعادل قدمم از كفم به در شده است
جگر نداشتم از بعد اكبرم حالا
تمام دور و برم لخته ي جگر شده است
خداروشكر كه زينب نيامده تا كه
ببيند آن قد و بالا چه مختصر شده است
هزار اشاره يِ انگشت آمده سويِ
قدِ غريبتريني كه مختصر شده است
تورا به جان رقيه بلند شو برويم
عدو سويِ حرمَ الله حمله ور شده است
تمام كرب و بلا سوخت تا چنين گفتي
حسين پهلويِ مادر شكسته تر شده است
ز شرم، پيكر من را رها كن و بگذر
چقدر مادرمان غيرتي سپر شده است
نخواستم كه دگر نيزه را ببوسي با
لبي كه از تريِ مشكِ آب تَر شده است
(حبيب نيازي)
چشم كردند حسودان قمرم را، چه كنم؟
اين بلايي كه غم آورده سرم را، چه كنم؟
تا شكستي همه جايِ تن ِ من تير كشيد
تو بگو پشت و پناهم كمرم را چه كنم؟
نيمه ي جانِ من از داغ پسر رفت ز دست
نيمه جانيست و اين مختصرم را چه كنم؟
از خدا بي خبران تير به مشكت زده اند
عطش اصغر خونين جگرم را چه كنم؟
من چگونه بدنت را ببرم تا خيمه؟
خنده و هلهله ي دور و برم را چه كنم؟
بعدِ تو فاتحه ي چادر و معجر خوانده ست
همه رفتند و تو رفتي و حرم را چه كنم؟
(شاعرش را نميشناسم)
عباس زمين خورد و زمان ميلرزيد
از ترس زمين و آسمان ميلرزيد
زنهاي حرم به رو نمي آوردند
اما بدن تمامشان ميلرزيد
گفتم که آب را ببرم خیمه ها نشد
شرمنده ام بگو به خدا بچه ها نشد
آقا ببخش من همه جایم شکسته است
تو آمدی به پایت ابالفضل پا نشد
آقا ببخش هر چه که شد تیر خورده ام
شرمنده ام که نیزه و شمشیر جا نشد
حتی هنوز پرچم تو بین دستم است
دستم بریده پرچمت از آن جدا نشد
(شاعرش را نميشناسم)
این وبلاگ را با عشق به اهل بیت راه اندازی کردم که انشاالله دوستان خوششون بیاد . یا علی مدد