حضرت علی اکبر ( نوحه اول )

ماه پر از ستاره‌ام، مصحف پاره‌پاره‌ام
دیده گشا، به من که من، کشتۀ یک اشاره‌ام

یا ولدی، علی علی یا ولدی، علی علی

همدم دلنواز من، کبوتر حجاز من
ظهر شده اذان بگو، مکبّر نماز من

یا ولدی، علی علی یا ولدی، علی علی


زخم تو مانده بر دلم، داغ تو گشته قاتلم
آب ندادمت ولی، از لب خشکت خجلم

یا ولدی، علی علی یا ولدی، علی علی

اشک دو دیده‌ام ببین، رنگ پریده‌ام ببین
سرو به خون نشسته‌ام، قد خمیده‌ام ببین

یا ولدی، علی علی یا ولدی، علی علی
عمّه رسیده از حرم، مرا کمک کن پسرم
که دختر فاطمه را، به سوی خیمه ببرم

یا ولدی، علی علی یا ولدی، علی علی

بی‌تو غریب و بیکسم، چو طایری در قفسم
گریه شده بغض گلو، مانده به سینه نفسم

یا ولدی، علی علی یا ولدی، علی علی

به زخم دل دوا بزن، مرا مرا صدا بزن
به من بگو که زنده‌ام، دوباره دست و پا بزن

یا ولدی، علی علی یا ولدی، علی علی

 

 

 

 

 

حضرت علی اکبر ( نوحه دوم )
ای تمام حاصلم بابا
میوۀ باغ دلم بابا
داغ تو شد قاتلم بابا

لالۀ پرپر شبه پیغمبر ای علی اکبر

در ره حق جان فدا کردی
حق قرآن را ادا کردی
کربلا را کربلا کردی

لالۀ پرپر شبه پیغمبر ای علی اکبر


باز پیغمبر ز دستم رفت
احمدی دیگر ز دستم رفت
بلکه یک لشگر ز دستم رفت

لالۀ پرپر شبه پیغمبر ای علی اکبر

ماه در خون خفتۀ لیلا
گشته راحت از غم دنیا
بی تو من تنها شدم بابا

لالۀ پرپر شبه پیغمبر ای علی اکبر

حق مهمان را ادا کردند
فرق اکبر را دو تا کردند
تشنه‌لب، او را فدا کردند

لالۀ پرپر شبه پیغمبر ای علی اکبر

اکبرم آخر تو را کشتند
کس نمی‌گوید چرا کشتند
هم تو را و هم مرا کشتند

لالۀ پرپر شبه پیغمبر ای علی اکبر

میوۀ قلب مرا چیدند
اشک چشمم را همه دیدند
کف زدند و جمله خندیدند

لالۀ پرپر شبه پیغمبر ای علی اکبر

 

 

 

 

رفتی و لرزه به جان پدرت افتاده

از نفس خواهر من پشت سرت افتاده

همه ی دشت پر از عطر پیمبر شده است

هر طرف تکه ای از بال و پرت افتاده

این فزع کردن من دست خودم نیست علی

چشمم آخر به تن مختصرت افتاده

یک نفر بیش نبودی که به میدان رفتی

این همه نیزه چرا دور و برت افتاده

نفسی تازه کن و باز دلم را خوش کن

روی جسمت پدر محتضرت افتاده

کوچه ای باز نمودند که راحت بزنند

بین لشگر علم و هم سپرت افتاده

قدری آهسته بگویید به ام لیلا

خنجر و تیغ به جان پسرت افتاده 

 

 

 

اربا اربای پدر قدری بخند

اکبر نیکو سیر قدری بخند

تکه تکه گشته ای با جسم تیز

شد تمام پیکر تو ریز ریز

پا مزن ای عشق دلخواه پدر

گشته ای مکسوف ای ماه پدر

جمع و جورت می کنم در یک کفن

از چه عشقم گشته ای خونین بدن

کن نظاره چشم پر آب مرا

طاق کردی طاقت و تاب مرا

تشنه لب جان می دهی ای اکبرم

بعد تو شد خاک عالم بر سرم

پلک هایت رنگ خون دارد عزیز

از غمت لیلا ، جنون دارد عزیز

پاشو از جا ای عزیز فاطمه

در دلم باشد برایت واهمه

رأس پر خون تو را هم پی کنند

همچو من رأس تو را بر نی کنند

پاشو ای ماه شب تار حسین

پا شو از جا عشق و دلدار حسین

هست زینب بهر تو چشم انتظار

هم سکینه هم رقیه بی قرار

اربا اربای پدر پاشو ز جا

دزد شامی رأس می دزدد ز ما

حرکتی کن بهر یاری خیام

در دل شامی ندیدم من مرام

قطره ی آبی ندارم ماه من

بر لب خشکت گذارم ماه من

سروده جعفر ابوالفتحی 

 

 

 

 

 

 

 

آمد ٬ رسید بر سر رعنا جوان خویش



خون شد دلش به دیدن جان داده جان خویش


بشکسته دیدساغر در خون فتاده را

صد پاره دید پیکر روح و روان خویش

زانوی عرشیش به زمین خورد ناگهان

بی جلوه دید طلعت هفت آسمان خویش



باور نمی شدش که چنین اوفتاده است

بر خاک داغ پشت جهان پهلوان خویش



خم شد به سجده ٬ بر رخ ماهش نماز کرد

در آخرین وداع سراسر فغان خویش



بو سید تکه های ز هم دور گشته را

گلبرگهای لاله ی خونین نشان خویش



آری زمانه بر سر جنگ است و بی گمان

پرانده است تیر بلا از کمان خویش

 

 

 

 

 

 

ای تجلی صفات همه ی برترها
چقدر سخت بود رفتن پیغمبرها
قد من خم شده تا خوش قد و بالا شده ای
چون که عشق پدران نیست کم از مادرها

پسرم! می روی اما پدری هم داری
نظری گاه بیندار به پشت سرها
سر راهت پسرم تا در آن خیمه برو
شاید آرام بگیرند کمی خواهرها
بهتر این است که بالای سر اسماعیل
همه باشند و نباشند فقط هاجرها
مادرت نیست اگر مادر سقا هم نیست
عمه ات هست به جای همه ی مادرها
حال که آب ندارند برای لب تو
بهتر این است که غارت شود انگشترها
زودتر از همه ی آماده شدی،یعنی که:
"
آنچنان خسته نگشته است تن لشگرها
آنچنان کهنه نگشته است سم مرکبها
آنچنان کند نگشته است لب خنجرها"
چه کنم با تو و این ریخت و پاشی که شده
چه کنم با تو و با بردن این پیکرها
آیه ات بخش شده آینه ات پخش شده
علی اکبر من شد علی اکبرها
گیرم از یک طرفی نیز بلندت کردم
بر زمین باز بماند طرف دیگرها
با عبای نبوی کار کمی راحت شد
ورنه سخت است تکان دادن پیغمبرها
***
علی اکبر لطیفیان***

 

 

 

 

 

چون تو ای لاله در این دشت گلی پرپر نیست
و از این پیر جوانمرده،کمانی تر نیست

دست و پاپی، نفسی، نیمه نگاهی، آهی
غیر خونابه مگر ناله در این حنجر نیست

در کنار توام و باز به خود میگویم
نه حسین، این تن پوشیده ز خون اکبر نیست

هرکجا دست کشیدم ز تنت گشت جدا
از من آغوش پُر و از تو تنی دیگر نیست

دیدنی گشته اگر دست و سر و سینه تو
دیدنی تر ز من و خنده آن لشکر نیست

استخوانهای تو و پشت پدر، هر دو شکست
باز هم شکر کنار من و تو مادر نیست

 

 

 

 

 

تو که از روز ولادت دل بابا بردی
دل اهل حرم و حضرت مولا بردی
تا علی گفت بگوش تو اذان شیر شدی
دم تکبیر شدی و دم شمشیر شدی

تا نظر کرد به رخسار تو گفتا حیدر
چون علی اکبر ما دهر نزاید دیگر
روز میلاد تو بابا چه خوش احوالی بود
حیف جای نبی و مادر من خالی بود
جای لالایی خواب تو عزیز دل من
صد و ده مرتبه یا فاطمه می گفت حسن
عمّه را بوی خوش فاطمه از بوی تو بود
پنجه ی امّ بنین شانه ی گیسوی تو بود
هر زمان تشنه شدی دست علم جام تو بود
تا دم پخته شدن خشت فلک خام تو بود
تا در آغوش بزرگان حرم مرد شدی
کیسه بر دوش علی اصغر شب گرد شدی
به جلال و به جمال احمد و زهرا بودی
گل لیلا همه مجنون و تو لیلا بودی
تو گلاب همه گلهای پیمبر بودی
الحق از روز ازل هم علی اکبر بودی
آسمانی است اگر بر سر جنّات و نهر
من و عباس مه و مهر و تویی نجم سحر
جای من کار حرم یکسره در دست تو بود
میمنه دست عمو میسره در دست تو بود
تا تو را تشنه به آغوش شهادت دادم
یاد انگور طلب کردن تو افتادم
تو که دیدی پدر آن روز دمی دست گشود
بین فردوس وَ من فاصله یک دست نبود
شد ستون های حریم نبوی خاک جنان
دست بردم به دل شاخه ای از تاک جنان
خوشه ای چیدم و دادم به تو ای شور بهشت
شهد شد از نمک لعل تو انگور بهشت
حال امروز که عطشان ز حرم می رفتی
بار آخر که خرامان ز برم می رفتی
از پس اشک پدر محو تماشای تو شد
و حیا مانع بوسیدن لب های تو شد
خیمه ها مکّه و من کعبه و چشمم زمزم
با صدای عرفاتیت حرم ریخت به هم
من به دنبال صدای تو رسیدم به برت
چشم بگشا و ببین حال خراب پدرت
رخ زیبات پر از خاک و لبانت پر خون
بدن پاک تو صد چاک و دهانت پر خون
تا سراسیمه کنار تو رسیدم پسرم
لخته ی خون ز دهان تو کشیدم پسرم
تو که با پهلوی زخمیت چو مادر شده ای
با شکاف سر خود حیدر دیگر شده ای
ای اذان گوی حرم وقت نماز است بمان
به من و بی کسی عمه ی خود روضه بخوان
عمه در راه بیا تا نرسیده به برم
مددی کن که تنت را ببرم تا به حرم

 

 

 

 

 

خواهم که بوسه ات زنم اما نمی شود
جایی برای بوسه که پیدا نمی شود

لب را به هم بزن و نفس زن که هیچ چیز
شیرین تر از شنیدن بابا نمی شود

این پیرمرد بی تو زمین گیر می شود
بی شانه ی تو مانده اگر پا نمی شود

هر عضو را که دیده ام از هم گشوده است
جز چشم تو که بر رخ من وا نمی شود

خشکم زده کنار تو و خنده هایشان
خواهم بلند گردم از این جا نمی شود

ای پاره پاره تن ز دل پاره پاره ام
گفتم بغل کنم بدنت را نمی شود

باید کفن به وسعت یک دشت آورم
در یک کفن که پیکر تو جا نمی شود

حجله گرفته پای تنت مادرم ببین
اشکم حریف گریه ی زهرا نمی شود

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

گیسو به باد می دهی و دلبری علی
پادر رکاب می زنی و محشری علی

ابرو نهان کن از نظر خیره حسود
آیینه دار صورت پیغمبری علی

قامت مگو قیامت زهراست قامتت
از بس که قد کشیده ای و محشری علی

گرم طواف روی تو آل ابوتراب
غرق عبادتی و خدا منظری علی

وصفت همین بس است که درکوی رب عشق
شه زاده حرم علی اکبری علی

وجه غیور هر غضبت وقت حمله ها
گاه رجز تو منتسب از حیدری علی

بین خطوط روی جبینت پراز خداست
ابن الحسین لیلی لیلای کربلاست

نور خدا ز صورت تو دیده می شود
پیغمبرانه بر همه تابیده می شود

شمشاد قامتی و به شمشیر کوفیان
گلبرگها ز ساقه تو چیده می شود

مثل بلورشیشه ای سنگ خورده ای
با بوسه ای وجود توپاشیده می شود

مقراض اهل کوفه چه آورده برسرت
هرگوشه ای زدشت تنت دیده می شود

در زیر سم اسب تنت مثل زعفران
برروی سنگها همه سابیده می شود

جسمی که زیرضربه به هم ریخته چسان
هرتکه ای به روی عبا چیده می شود

بر ناله های ممتد بابا کنار تو
ازسوی لشگری همه خندیده می شود

قلبی که از تمام تنت پاره تر شده
با هر صدای قهقه رنجیده می شود

دنبال زینب آمده سقای عالمین
فریاد می زنند که وای از دل حسین

 

 

 

 

 

 

 

ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها می شود از دست کمان
خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود
بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود

مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود
مست می آمد و رخساره برافروخته بود
روح او از همه دل کنده ، به او دل بسته
بر تنش دست یدالله حمایل بسته
بی خود از خود ، به خدا با دل و جان می آمد
زیر شمشیر غمش رقص کنان می آمد
یاعلی گفت که بر پا بکند محشر را
آمده باز هم از جا بکند خیبر را
آمد ، آمد به تماشا بکشد دیدن را
معنی جمله در پوست نگنجیدن را
بی امان دور خدا مرد جوان می چرخید
زیر پایش همه کون و مکان می چرخید
بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد
رفت از میسره از میمنه بیرون آمد
آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه
گفت:لاحول ولاقوه الابالله
مست از کام پدر، زاده لیلا ، مجنون
به تماشای جنونش همه دنیا مجنون
آه در مثنوی ام آینه حیرت زده است
بیت در بیت خدا واژه به وجد آمده است
رفتی از خویش ، که از خویش به وحدت برسی
پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی
نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد
به تماشای نبرد تو خداوند آمد
با همان حکم که قرآن خدا جان من است
آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است
ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست
دیدمت خرم و خندان قدح باده به دست
آه آیینه در آیینه عجب تصویری
داری از دست خودت جام بلا می گیری
زخم ها با تو چه کردند ؟جوان تر شده ای
به خدا بیش تر از پیش پیمبر شده ای
پدرت آمده در سینه تلاطم دارد
از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد
غرق خون هستی و برخواسته آه از بابا
آه ، لب واکن و انگور بخواه از بابا
گوش کن خواهرم از سمت حرم می آید
با فغان پسرم وا پسرم می آید
باز هم عطر گل یاس به گیسو داری
ولی اینبار چرا دست به پهلو داری؟!
کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است
یاس در یاس مگر مادر من برگشته است؟!
مثل آیینه ی در خاک مکدر شده ای
چشم من تار شده ؟یا تو مکرر شده ای؟!
من تو را در همه کرب و بلا می بینم
هر کجا می نگرم جسم تو را می بینم
ارباْ اربا شده چون برگ خزان می ریزی
کاش می شد که تو با معجزه ای برخیزی
مانده ام خیره به جسمت که چه راهی دارم
باید انگار تو را بین عبا بگذارم
باید انگار تو را بین عبایم ببرم
تا که شش گوشه شود با تو ضریحم پسرم
***
سید حمید رضا برقعی***

میدان شده نورانی از رویِ علی اکبر (2)
لشگر همه می گفتن ظاهر شده پیغمبر(2)
اَشبَهُ النّاسِ خاتم النبیین

از صدر زین شده نقشِ بر زمین
جانم علی، علی جانم علی جان (2)
برخیز و ببین بابا این سینه ی سوزانم(2)
داغ تو علی اکبر آتش زده بر جانم (2)
اَشبَهُ النّاسِ خاتم النبیین
از صدر زین شده نقشِ بر زمین
جانم علی، علی جانم علی جان (2)
با آن جگر سوزان آن نور دل حیدر(2)
افتاده روی نعشِ خونین علی اکبر (2)
اَشبَهُ النّاسِ خاتم النبیین
از صدر زین شده نقشِ بر زمین
جانم علی، علی جانم علی جان (2)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ای گل پرپرم از دم شمشیرها
سپر نیزه ها، نشانة تیرها
لالة پرپرم، پیش چشم ترم
وای علی جان، وای علی جان

من نگه می کنم، تو دست و پا می زنی
دهنت پر ز خون، مرا صدا می زنی
ای عزیز دلم، داغ تو قاتلم
وای علی جان، وای علی جان
از حرم آمده عمة غم پرورت
چه کنم گر کند گریه به زخم سرت
خیز و کن ای پسر گریه بهر پدر
وای علی جان، وای علی جان
عوض اشک، خون چکیده از دیده ات
گشته سقا خجل از لب خشکیده ات
یا به او ده جواب یا بگو آب آب
وای علی جان، وای علی جان
دانلود سبک

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ای خــدا اکبـرم را فدا کردم
با لب تشنه از خود جدا کردم
لالۀ پرپر ای علی‌اکبر شبه پیغمبر ای علی‌اکبر

****
نالــه پیـوسته در قتلگـه کـردم
تو زدي دست و پا و من نگه کردم
لالۀ پرپر ای علی‌اکبر شبه پیغمبر ای علی‌اکبر
****
ای خــدا اکبـرم اِرباً اِربا شد
قطعه قطعه پیش چشم بابا شد
لالۀ پرپر ای علی‌اکبر شبه پیغمبر ای علی‌اکبر
****
اکبرم کشته در پیش چشمم شد
مثـل تسبیح پـاشیده از هم شد
لالۀ پرپر ای علی‌اکبر شبه پیغمبر ای علی‌اکبر
****
تو شدی کشته در بین دشمن‌ها
من شـدم بعد تو، بی‌کس و تنها
لالۀ پرپر ای علی‌اکبر شبه پیغمبر ای علی‌اکبر
****
عمّـه‌ات آمــده از حــرم بیـرون
تا بشوید به اشک از عُذارت خون
لالۀ پرپر ای علی‌اکبر شبه پیغمبر ای علی‌اکبر

دودریا اشک1 -غلامرضا سازگار

 

 

 

 

 

 

 

 

بـر من و زمزمه‌ی - وا وَلَدا

دل جدا گریه کند دیده جدا

پیش آیینه‌ی مصباحِ هُـدی

دلـم آرام نگیـرد بـه خـدا


هست مطلوب دلم مطلب او

بگذاریــد ببــوسم لـب او

زینبـم! ایـن دل مـا، دلبـر مـاست

رویـش آیینـه‌ی پیغمبــر مـاست

این به خون خفته گُلِ پرپر ماست

ایـن جگـرگوشـۀ‌مـا اکبر ماست

اکبرم خیمه به صحرا زده است

دست در دامن زهرا زده است

غمش آمد به سراغم چه کنم؟

با غم چشم و چراغم چه کنم؟

سوختـه لاله ز داغم چه کنم؟

آتش افتاده به باغم چه کنم؟

پس از این حال من و گُل نِگَرید

شــور و شیدایـی بلبـل نگـرید

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اهل كوفه اهل كوفه
این جوان پیغمبر است الله اکبر
یـا علـی‌اکبر است الله اکبر
واویلا واویلا از دل ليلا

****
قد و قامت قد و قامت
در زمیـن کربـلا کـرده قیامت
یوسف زهرا سرت بادا سلامت
واویلا واویلا از دل ليلا
****
ام ليـلا ام ليـلا
می‌شود جسم جوانت پاره پاره
کن دعا برگردد از میدان دوباره
واویلا واویلا از دل ليلا
****
وامصيبت وامصيبت
بـا شهیـد کربـلا کـن نـاله‌ ای دل
کس ندیده یک شهید این همه قاتل
واویلا واویلا از دل ليلا
****
يابن الزهرا يابن الزهرا
خواهرت زینب زند بر سینه و سر
عمـه‌ات آيـد بـه استقبـال مـادر
واویلا واویلا از دل ليلا
****
ای جـوانان اي جـوانان
جای اشک از دیده با هم خون فشانید
بـر علـی‌اکبر همـه قـرآن بخــوانید
واویلا واویلا از دل ليلا
****
ای سکینه ای سکینه
بر علی‌اکبر بزن بر سر و سینه
بی برادر می‌روی سوی مدینه
واویلا واویلا از دل ليلا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آهستـه بـرو ميـدان، اي ميوه‌ي قلب من

تا چيده شوي از شاخ، آماده شده دشمن

خواهم كه تماشاي تو كنم سِيرِ قَد و بالاي تو كنم

آرام دل ليلا در آهم و در غوغا


آرام دل ليلا در آهم و در غوغا

خويت به علي مانَد، رويت به شه بطحا

كوتاهي عمر تو، ارث تو شد از زهرا

خواهم كه تماشاي تو كنم سِيرِ قَد و بالاي تو كنم

آرام دل ليلا در آهم و در غوغا

آرام دل ليلا در آهم و در غوغا

فانوسهای اشک - علی انسانی

 

 

 

 

ماه پر از ستاره‌ام، مصحف پاره‌پاره‌ام
دیده گشا، به من که من، کشتۀ یک اشاره‌ام

یا ولدی، علی علی یا ولدی، علی علی


همدم دلنواز من، کبوتر حجاز من
ظهر شده اذان بگو، مکبّر نماز من

یا ولدی، علی علی یا ولدی، علی علی

زخم تو مانده بر دلم، داغ تو گشته قاتلم
آب ندادمت ولی، از لب خشکت خجلم

یا ولدی، علی علی یا ولدی، علی علی

اشک دو دیده‌ام ببین، رنگ پریده‌ام ببین
سرو به خون نشسته‌ام، قد خمیده‌ام ببین

یا ولدی، علی علی یا ولدی، علی علی
عمّه رسیده از حرم، مرا کمک کن پسرم
که دختر فاطمه را، به سوی خیمه ببرم

یا ولدی، علی علی یا ولدی، علی علی

بی‌تو غریب و بیکسم، چو طایری در قفسم
گریه شده بغض گلو، مانده به سینه نفسم

یا ولدی، علی علی یا ولدی، علی علی

به زخم دل دوا بزن، مرا مرا صدا بزن
به من بگو که زنده‌ام، دوباره دست و پا بزن

یا ولدی، علی علی یا ولدی، علی علی

یک ماه خون گرفته 4 - غلامرضا سازگار

 

 

 

 

 

 

 

ضجه زن زینب خون فشان لیلا

فـرق اکبر غرق خون شد آه و واویلا

مـه ز مـرکب سرنگون شد آه و واویلا

دشت و صحرا لاله‌گون شد آه و واویلا


تشنگی بر جان او زد گر شرر، اکبر

بـر لب مولای خود شد تشنه‌تر اکبر

گفت اَوَلسنا علی الحق با پدر، اکبر

بی تو ای گل، خاک بـر سـر دنیـا

ضجه زن زینب خون فشان لیلا

فرق اکبر غرق خون شد آه و واویلا

مـه ز مـرکب سرنگون شد آه واویلا

دشت و صحرا لاله‌گون شد آه و واویلا

آمـدی اکبر، عزیزم رو بـه میدان کن

در دفاع از دین حق کار شهیدان کن

غیرت مولایی خود را نمایان کن

رو کن از بابا در بر مولا

ضجه زن زینب خون فشان لیلا

فرق اکبر غرق خون شد آه و واویلا

مـه ز مـرکب سرنگون شد آه واویلا

دشت و صحرا لاله‌گون شد آه و واویلا

رو به میدان کن که جام و ساغرت آنجاست

سـوی جنـت رو کـه جّـد اکبرت آنجاست

تشنگـی را کـن تحمّـل، کوثـرت آنجاست

تـا دهـد آبت سیّــد طاهــا

ضجه زن زینب خون فشان لیلا

فرق اکبر غرق خون شد آه و واویلا

مـه ز مـرکب سرنگون شد آه واویلا

دشت و صحرا لاله‌گون شد آه و واویلا

فانوسهای اشک - محمد سعید میرزایی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یم فاطمی در سرمدی، گل احمدی، مه هاشمی

ز سرادقات محمدی طلعت ظهور جلالتی

به سما قمر، به نبی ثمر، به فاطمه در ، به علی گهر

به حسن جگر، به حسین پسر چه نجابتی چه اصالتی

به ملک مطاع ، به خدا مطیع ، به مرض شفا به جزا شفیع

چه مقام بندگیش منیع به چه بندگی و اطاعتی

خم زلف او چه شکن شکن به مثال نقرة خام تن

سپری بکتف و کفن به تن بچه قامتی چه قیامتی

ز جلو نظر سوی قبله گه ، ز قفا نظر سوی خیمه گه

که نمود شه بقدش نگه ، به چه حسرتی و چه حالتی

ز قفا دو زن شده نوحه گر، یکی عمه گفت و یکی پسر

که نما به جانب ما نظر، به اشارتی و نظارتی

 

 

 

 

این علی بن حسین بن علیست حیدر نیست

جز امامت ز علی شیر خدا کمتر نیست

دشمن از برق نگاهش بستوه آمد وگفت

گفته بودند که در کرببلا حیدر نیست

هر چه نزدیکتر آمد همه فریاد زدند

این جوان کیست اگر حضرت پیغمبر نیست

رجزی خواند که فرزند حسین آمده است

روبهان را حذر از پنجه شیر نر نیست؟

من نه از بهر دفاع پدرم آمده ام

غیر از این حجت دادار مرا رهبر نیست

چون تو ای لاله در این دشت گلی پرپر نیست

و از این پیرجوان مرده کمانی تر نیست

در کنار توأم و باز به خود می گویم

نه حسین،این تن صد چاک علی اکبر نیست

دست و پایی،نفسی،نیم نگاهی،پلکی

غیر خونابه مگر ناله در این حنجر نیست

هر کجا دست کشیدم ز تنت گشت جدا

بند بندت همه پاشیده دگر پیکر نیست

دیدنی گشته اگر دست و سر و سینه تو

دیدنی تر زمن و خنده این لشگر نیست

استخوانهای تو و پشت پدر هر دو شکست

بازهم شکر کنار من و تو مادر نیست

 

 

 

 

 

 

 

 

بیا که شبه رسولت شبیه زهرا شد

علی به کوفه دوباره غریب و تنها شد



میان تنگه فوج سپاه این صحرا

دوباره کــوچه سیلی زدن مهـــیا شد

هزار قنفذ و صدها مغیره بود اینجا

که جسم اکبرت این گونه ارباً اربا شد



فقط لبی که به لبهای تو زدم باقی است

وگرنه تیر جفا بر همه تنم جا شد



دلم زجــور زمــانه گرفتـــه بود اما

نشست نیزه به پهلویم و دلم وا شد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ای تجلی صفات همه ی برترها

چه قدر سخت بود رفتن پیغمبرها

قد من خم شده تا خوش قد و بالا شده ای

چون که عشق پدران نیست کم از مادرها

پسرم! می روی اما پدری هم داری

نظری گاه بیندار به پشت سرها

سر راهت پسرم تا در آن خیمه برو

شاید آرام بگیرند کمی خواهرها

بهتر این است که بالای سر اسماعیل

همه باشند و نباشند فقط هاجرها

مادرت نیست اگر مادر سقا هم نیست

عمه ات هست به جای همه ی مادرها

حال که آب ندارند برای لب تو

بهتر این است که غارت شود انگشترها

زودتر از همه ی آماده شدی، یعنی که:

"
آن چنان خسته نگشته است تن لشگرها

آن چنان کهنه نگشته است سم مرکبها

آن چنان کند نگشته است لب خنجرها"

چه کنم با تو و این ریخت و پاشی که شده

چه کنم با تو و با بردن این پیکرها

آیه ات بخش شده آینه ات پخش شده

علی اکبر من شد علی اکبرها

گیرم از یک طرفی نیز بلندت کردم

بر زمین باز بماند طرف دیگرها

با عبای نبوی کار کمی راحت شد

ور نه سخت است تکان دادن پیغمبرها

 

 

 

من آن پدرم کز پسرم دست کشیدم

صبحم ز ستاره سحرم دست کشیدم

شد روز جهان از نظرم تیره تر از شب

آن جا که ز نور بصرم دست کشیدم

در بادیه عشق ز طوفان حوادث

من از شجر و از ثمرم دست کشیدم

با خون جگر این گهر افتاد به دستم

وز موج بلا از گهرم دست کشیدم

از داغ ابوالفضل گرفتم به کمر دست

با داغ علی از جگرم دست کشیدم

همراه سفر بود مرا در سفر عشق

افسوس که از هم سفرم دست کشیدم

آثار شهادت به رخش دیدم و مُردم

وقتی به جبین پسرم دست کشیدم

 

 

آمد٬ رسید بر سر رعنا جوان خویش
خون شد دلش به دیدن جان داده جان خویش
بشکسته دید ساغر در خون فتاده را
صد پاره دید پیکر روح و روان خویش

زانوی عرشی اش به زمین خورد ناگهان
بی جلوه دید طلعت هفت آسمان خویش
باور نمی شدش که چنین اوفتاده است
بر خاک داغ پشت جهان پهلوان خویش
خم شد به سجده، بر رخ ماهش نماز کرد
در آخرین وداع سراسر فغان خویش
بوسید تکه های ز هم دور گشته را
گلبرگ های لاله ی خونین نشان خویش
آری زمانه بر سر جنگ است و بی گمان
پرّانده است تیر بلا از کمان خویش

 

 

 

 

 

 

 

ناباورانه می‌برم ای باورم تو را

ناباورانه غرق به خون تا حرم تو را

سخت است روی سطح عبا جمع کردنت

پاشیده‌اند بس که به دور و برم تو را

پا را مکش که شیون زن‌ها بلند شد

سوگند می‌دهم به دل دخترم تو را

لبخندها بلندتر از قبل می‌شود

وقتی که می‌کشم به دو چشم تَرم تو را

حالا صدای هلهله‌ها هم بلند شد

یعنی که آمده ببرد خواهرم تو را

جای منِ شکسته ببین در میان خون

با دست خُرد شانه زده مادرم تو را

وای از حرم که می‌نگرد ساعتی دگر

بر نیزه می‌برند کنار سرم تو را

می‌خواستم بغل کنمت باز هم ولی

تکه به تکه در بغلم می‌برم تو را

اکبرم ای اکبرم نور چشمان ترم

از غم مرگ تو شد خاک ماتم بر سرم

**********

ای خدا این کشته جانان من است

ای خدا این راحت جان من است

ای خدا این نور چشمان من است

کشته اش چون بنگرم اکبرم ای اکبرم

**********

پاره پاره تیغ کرده پیکرش

فرشی از خون گشته خاک بسترش

در حرم گریان دو طفل مضطرش

قبله اهل حرم اکبرم ای اکبرم

**********

نیست در مرگت علی طاقت مرا

بعد مرگ تو علی الدنیا عفا

زندگی بعد از علی نبود روا

زود رفتی از برم اکبرم ای اکبرم

**********

تا رسیدم بر سرش جان داده بود

غرقه خون بر روی خاک افتاده بود

آمدم بالین او اما چه سود

مونس دل اکبرم اکبرم ای اکبرم

**********

تشنه لب در معرکه جان داده است

دیدگانش را بهم نهاده است

آه بر خاک بلا افتاده است

کن نگاهی از کرم اکبرم ای اکبرم

**********

کاش می شد گوید او حرفی به من

آه او با من نمی گوید سخن

گشته گریان بر علی دشت و دمن

در عزایش دخترم اکبرم ای اکبرم

**********

هر چه خواهش کردمش سودی نداشت

مرگ او داغی به قلب من گذاشت

در وداعش قلب زینب می گداخت

نوحه خوانش خواهرم اکبرم ای اکبرم

**********

آه بی جان بر زمین افتاده است

با لب تشنه علی جان داده است

خصم داغش بر دلم بنهاده است

کی رود از خاطرم اکبرم ای اکبرم

علی اکبر من رفت خدایا چه کنم من؟
که روح از بدنم رفت خدایا چه کنم من؟

علی اکبر لیلا،انیس دل لیلا تویی نوگل لیلا،گل احمر لیلا

قرار دل لیلا،تویی مونس لیلا گل یاسمنم رفت خدایا چه کنم من؟

بخوان سوره کوثر،برای علی اکبر رود جانب لشکر،بَر قوم ستمگر

که شاید نکند ظلم،به این شبه پیمبر ضیاء بصرم رفت خدایا چه کنم من؟

دراین دشت وبیابان ،شدم بی سر وسامان
بیابان همه لشکر،گروهی همه نادان
علی یکّه و تنها ،برقوم لعینان
قرار دل من رفت خدایا چه کنم من؟

قد و قامت قد و قامت
در زمیـن کربـلا کـرده قیامت
یوسف زهرا سرت بادا سلامت
واویلا واویلا از دل ليلا
****
ام ليـلا ام ليـلا
می‌شود جسم جوانت پاره پاره
کن دعا برگردد از میدان دوباره
واویلا واویلا از دل ليلا
****
وامصيبت وامصيبت
بـا شهیـد کربـلا کـن نـاله‌ ای دل
کس ندیده یک شهید این همه قاتل
واویلا واویلا از دل ليلا
****
يابن الزهرا يابن الزهرا
خواهرت زینب زند بر سینه و سر
عمـه‌ات آيـد بـه استقبـال مـادر
واویلا واویلا ازدل ليلا
****
ای جـوانان اي جـوانان
جای اشک از دیده با هم خون فشانید
بـر علـی‌اکبر همـه قـرآن بخــوانید
واویلا واویلا از دل ليلا
****
ای سکینه ای سکینه
بر علی‌اکبر بزن بر سر و سینه
بی برادر می‌روی سوی مدینه
واویلا واویلا از دل ليلا

اي جوان حسين پركشيدي

جام قالو بلا سركشيدي

داغ تو زد به قلبم شراره

مانده از تو تني پاره پاره

واويلا واويلا

--------------------------

مي كشانم خودم را بسويت

مي كشم لخته خون از گلويت

بر تنت نيست دگر جاي سالم

آمده ياريم آل هاشم

واويلا واويلا

--------------------------

اي اذان گو چرا بي صدايي

مي نهم جسم تو برعبايي

اي علي جان اگر مي تواني

پا شو تا اشهدم را بخواني

واويلا واويلا

مي رود از حـرم يوسـف کرببـلا

مي برد همرهش تاب و توان مرا

بهتر از جان من ماه کنعـان من

اي شبه پيغمبر بـابـا علي اکبر

* * * * * * * * * *

از لب خشک تو بوسـه بگيـرم علي

لب گشا کن دعا که من بميرم علي

اي مـه دلربـا يوسف کربلا

اي شبه پيغمبر بابا علي اکبـر

* * * * * * * * * *

پسرم ظهر شـد آمده وقت نماز

لب گشا و بگو اذان به صوت حجاز

گل خوش عطر و بو دارد از خون وضو

اي شبه پيغمبر بابا علي اکبـر

* * * * * * * * * *

بعـد تـو اي علـي نباشدم دلخوشي

پا مکش بر زمين ورنه مرا مي کشي

تو ببين اي جـوان شده ام قد کمان

اي شبه پيغمبر بابا علي اکبـر

ماه پر از ستاره‌ام، مصحف پاره‌پاره‌ام
دیده گشا، به من که من، کشتۀ یک اشاره‌ام

یا ولدی، علی علی یا ولدی، علی علی

 


همدم دلنواز من، کبوتر حجاز من
ظهر شده اذان بگو، مکبّر نماز من

یا ولدی، علی علی یا ولدی، علی علی

زخم تو مانده بر دلم، داغ تو گشته قاتلم
آب ندادمت ولی، از لب خشکت خجلم

یا ولدی، علی علی یا ولدی، علی علی

اشک دو دیده‌ام ببین، رنگ پریده‌ام ببین
سرو به خون نشسته‌ام، قد خمیده‌ام ببین

یا ولدی، علی علی یا ولدی، علی علی
عمّه رسیده از حرم، مرا کمک کن پسرم
که دختر فاطمه را، به سوی خیمه ببرم

یا ولدی، علی علی یا ولدی، علی علی

بی‌تو غریب و بیکسم، چو طایری در قفسم
گریه شده بغض گلو، مانده به سینه نفسم

یا ولدی، علی علی یا ولدی، علی علی

به زخم دل دوا بزن، مرا مرا صدا بزن
به من بگو که زنده‌ام، دوباره دست و پا بزن

یا ولدی، علی علی یا ولدی، علی علی

یک ماه خون گرفته 4 - غلامرضا سازگار

علی اکبر لیلا

تو دل اهل خیمه اتیش سوز و اهه

اخه تازه جوونم راهی قتلگاهه

ای نور بصرم ولدی ولدی

از تو تشنه ترم ولدی ولدی

علی اکبر من

ای نور بصرم ولدی ولدی

از تو تشنه ترم ولدی ولدی

علی اکبر من

تو دل اهل خیمه اتیش سوز و اهه

اخه تازه جوونم راهی قتلگاهه

داره شبه پیمب میره دیدار دلبر

روشو هر کی میبینه میگه الله اکبر

خورشید سحرم ولدی ولدی

خونباره جگرم ولدی ولدی

علی اکبر من

ای نور بصرم ولدی ولدی

از تو تشنه ترم ولدی ولدی

علی اکبر من

تو شاهدی خدایا به روی خاک صحرا

تن پاک علیمو میبینم اربا اربا

لب وا کن پسرم ولدی ولدی

من هم یک پدرم ولدی ولدی

علی اکبر من

لب وا کن پسرم ولدی ولدی

من هم یک پدرم ولدی ولدی

علی اکبر من

تو دل اهل خیمه اتیش سوز و اهه

اخه تازه جوونم راهی قتلگاهه

ای نور بصرم ولدی ولدی

از تو تشنه ترم ولدی ولدی

علی اکبر من


بر سر تربت لیلا نبرید نام علی

بگذارید جوان مرده قراری گیرد

((ای گل پر پرمن ای علی اکبر من))

نوجوان مرده خبر از دل لیلا دارد

به خدا مادر اکبر چه سحر ها دارد

((ای گل پر پرمن ای علی اکبر من))

هجده ساله هر که از او کشته شده

خبر از درد دل حضرت لیلا دارد

((ای گل پر پرمن ای علی اکبر من))

به گمانت نرسد مرگ جوان اسان است هر

که خون گریه کند بهر جوان جا دارد

((ای گل پر پرمن ای علی اکبر من))

چون شب جمه شود مادر هر مرده جوان

بر سر قبر جوان ناله وغوغا دارد

((ای گل پر پرمن ای علی اکبر من))

 


 


غم از حَد شده بیرون،دلم گشته پرازخون

زه جاخیز که لیلا،زداغت شده مجنون

((تویی لاله پر پر تویی شبه پیمبر))

غم امد به سراغم خزانی شده باغم

بنالم منُ قاتل زند خنده به داغم

زجان بعد تو سیرم غمت کرده اسیرم

اگرعمه نیاید کنار تو بمیرم

((تویی لاله پر پر تویی شبه پیمبر))

عمو جان دارم غم دیرینه

به یاده زخم گل مدینه

تنم خونینو شکسته سینه

به یاد زخم گل مدینه

رفتم زدنیا عموحسینا اه واویلا

((اباعبدالله))

چو بابا امد به دیدار من

شده زهرا هم خریدار من

منم یار تو تویی یار من

شده زهرا هم خریدار من

رفتم زدنیا عمو حسینا اه واویلا


سرو گلستان منی ای علی اکبرم

خوب تر از جان منی ای علی اکبرم

(اشبه الناس من یار عباس من)ولدی یاعلی

توی به نخل زندگی اولین برگ من

داغ غم تو میشود باعث مرگ من

(اشبه الناس من یار عباس من)ولدی یاعلی

از غم داغت ای پسر جان به لب امده

عمه قد خمیده ات در تعب امده

(اشبه الناس من یار عباس من)ولدی یاعلی

چسان برم به خیمه ها جسم صد چاک تو

که قطعه قطعه گشته است پیکر پاک تو

(اشبه الناس من یار عباس من)ولدی یاعلی

صید به خون تپیده ام دیده را باز کن

به دلنوازی پدر سوز دل ساز کن

پدره پیر تو ،شد زمینگیر تو


ای بنی هاشم اه واویلا

رفته از دستم لاله لیلا

گشته پیش چشم بابا جسم اکبر ارباَ ارباَ

((واعلیا واعلیا))

روی پیغمبر،لاله گون گردید

صورت اکبر،غرق خون گردید

ای خدا خون، بر دلم شد داغ اکبر،قاتلم شد

((واعلیا واعلیا))

ای بنی هاشم از،خیمه ها ایید

بهر تشعیع، اکبرم ایید

ازدودیده ،خون ببارید برجوانم، گل ببارید

((واعلیا واعلیا))

ای خدا حقم ،را ادا کردند

فرق فرزندم ،را جدا کردند

ناله سرزد ازنهادم گه دویدم گه فتادم

((واعلیا واعلیا))

میوه قلبم، برزمین افتاد

یا محمد از، صدر زین افتاد

داغ اکبر شد نصیبم من غریبم من غریبم

((واعلیا واعلیا))

بر تو میگویم ،از درین صحرا

یک طرف زینب، یک طرف زهرا

میزند بر سر سکینه بلبل باغ مدینه

تو مولای کریمی منم عبد گنه کار

تویی یوسف زهرا منم حرخطاکار

من انم که شکستم دل زینب وطفلان

توانی که گشودی در رحمت غفران

((منم وروسیاهی ببخشا تو گناهم))

(((حسین جانم حسین جان)))

من وکثرت عصیان تو رحمت ذولمن

اگر ره نگشایی به رویم چه کنم من

زرویت خجلم من گنه کارو بدهستم

چه سازم نرسد گر به دامان تو دستم

((منم وروسیاهی ببخشا تو گناهم))

(((حسین جانم حسین جان)))

به تو اب ندادم به تو ره ببستم

دل اهل حرم را تو دیدی بشکستم

حسین ای گل طاها جگر گوشه زهرا

بگو تا که ببخشد مرا زینب کبری

((منم وروسیاهی ببخشا تو گناهم))

(((حسین جانم حسین جان)))

اگر فاطمه پرسد زمن در صف محشر

چرا اب ندادی به گلهای پیمبر

چه گویم در جوابش به فردای قیامت

چه سازم من مسکین به فردای قیامت

((منم وروسیاهی ببخشا تو گناهم))

(((حسین جانم حسین جان)))

زروی تو شب وروز خجالت زده هستم

بده خدا امانی که من دل به توبستم

دلم گشته حسینی به لب زمزمه دارم

که امیدُعطا از توُفاطمه دارم