باز هم شهر چراغانی شبها دارد
یک دو روزی سخن از مهدی زهرا دارد
باز هم چند صباحی سخن از او گوییم
زگل یاس، بوی نرگس خود می جوییم
باز هم داییه چشم به راهی داریم
چند روزی به سر جاده نگاهی داریم
شاید این راه که رفتی نباشد ره وصل
یا خوشی ها همه فره است نباشد ره وصل
نکند گول هوسهای خیالی بخوریم
چشم خود بسته و یک میوه کالی بخوریم
همه بنشسته که فریاد رسی می اید
همه لب بسته که یک روز کسی می اید
این که ما لب زسخن بسته خموشیم خطاست
این که ما یوسف به عزیزی بفروشیم خطاست
لب گشاییم و بگوییم که ما کس داریم
هر که نازد به کسی ما گل نرگس داریم
کاش میشد که مرا دور سرت گردانند
حلقه بر گوش شده پای رکابش خوانند
خوب میشد دل من نیز چراغان بشود
جای ابلیس حرم خانه ایمان بشود
خوب میشد که شبی نافله قوتم باشد
عکس ان گمشده درقاب قنوتم باشد
خوب می شد که مرا نیز خریدار کند
با کلافی به کفم راهی بازار کند
به خدا یوسف ما هست بگو یار کجاست
سر بازعیان است خریدار کجاست
هیچ شد ندبه یک جمعه زجا برخیزیم
قطره اشکی به تمنای ظهورش ریزیم
هیچ شد بهر فرج دست دعا برداریم
قدمی خیر برای شهدا برداریم
هیچ شد بر دل او نور امیدی بدهیم
دست او نامه اعمال سپیدی بدهیم
هرچه دیدیم از او نور نگاه است نگاه
هرچه دادیم به او بار گناه است گناه
وقت تغییرمرام است بیا برگردیم
تا نخوردیم به بنبست بیا برگردیم
فکر کردی که چرا روزی ما کم شده است
قسمت شیعه فقط غصه و ماتم شده است
همه از غربت مهدیست نمی دانی تو
این که او هست ولی نیست نمی دانی تو
پس چه شد وعده پوشالی هم عهدی ما
از پس پرده نیامد زچه رو مهدی ما