مولا

 

 

خدا هرچه پسر بر او بيارد

         حسين اسم علي را ميگذارد

الهي كور باشد چشم دشمن

              حسين اسم علي را دوست دارد

 

 

 

 


 


يا اميرالمؤمنين

                                             خورشیدِ جزیرةٌ العرب سردی کرد

                          دنیا به علی چقدر نامردی کرد

      آن روز که حق در پی ِیاور می گشت

در حق ِعلی فقط زنش مردی کرد


علي علي علي حيدر حيدر بابا حيدر

بياييد دله شبا گريه كنيم

مثه بچه يتيما گريه كنيم

بياييد همه لباس مشكي به تن

برايه ختم بابا گريه كنيم

همه محزون همه غمگين بخونيم

همه الرحمن و ياسين بخونيم

علي علي علي حيدر حيدر بابا حيدر

قده نخلستونا از غصه خمه

ماه ميگه بيايد كه ماه ماتمه

عرش و فرش برا علي عزا دارن

هرچي كه علي بگيم بازم كمه

دلي كه آتيش فشون بود تو سينش

حرف ميزد از خاطراش مدينش

حرف ميزد گريه ميكرد و پاك ميكرد

اشكاش و با دستاي پر زپينش

اشكش از بي وفايي مردمه

آهش از آتيش و دود و هيزمه

نه كه از طناب و دسته بسته گفت

همش از يه بازويه شكسته گفت

آب مي شد وقتي كه از خاطره

بانوي بين آتيش رفته مي گفت

علي علي علي حيدر حيدر بابا حيدر

  


رو به قبله پرپر ميزني ، اي غريب كوفه

كاريم ديگه بر نمياد ، از طبيبِ كوفه

كناره بسترت ، به جاي همسرت

ميشينه دخترت زينب

داره ميسوزه با ، خونايِ زخمِ تو

ميگيره از سرت زينب

علي علي علي -3- مولا

توئه كوچه دسته يتيما ، كاسه هايِ شيره

از خدا ميخوان تا باباشون ، زود شفا بگيره

يتيما پشتِ در ، همه با چشمِ تر

خاكِ عزا به سر ، امشب

چه با محبتن ، كه اومدن برن

عيادتِ پدر ، امشب

علي علي علي -3- مولا

رو به قبله پرپر ميزني ، اي غريب كوفه

كاريم ديگه بر نمياد ، از طبيبِ كوفه

كناره بسترت ، به جاي همسرت

ميشينه دخترت زينب

داره ميسوزه با ، خونايِ زخمِ تو

ميگيره از سرت زينب

علي علي علي -3- مولا

چشمِ زينب و مجتبي از ، گريه مثله درياست

وقتي كه وصيت ميكني ف با حسين و عباس

ميگي با سوز و آه ، علقمه خيمه گاه

طفلاي بي گناه ، اي واي

دستِ بريده و ، قده خميده و

هلهله سپاه ، اي واي

علي علي علي -3- مولا

 


نه فقط مسجدیان سر به گریبان تو اند
نخل و چاه و شب و صحرا همه گریان تو اند

دامنت با چه گنه سرخ شد از خون سرت
ای که خلق دو جهان دست به دامان تو اند
ای به خون خفته بگو کیسة خرمات کجاست
فقرا منتظر سفرة احسان تواند
کودکانی که گرسنه همه رفتند به خواب
به عزیزان تو سوگند عزیزان تواند
نخل ها در عطش اشک تو بردند به سر
چاه ها منتظر نالة پنهان تواند
اختران شیفتة حال نماز شب تو
کوه ها منتظرنغمة قرآن تواند
اشک مظلومی تو می چکد از دیده ما
پاره های دل ما برگ گلستان تواند
آسمان ها همه گریند به مظلومی تو
عرشیان سوختة سینة سوزان تواند
گیسوی حور پریشان شده در باغ بهشت
نه فقط زینب و کلثوم پریشان تواند
نه دل "میثم" دلسوخته، ای جان جهان!
هر چه دل هست همه زائر ایوان تواند

  


چادر خاکی زهرا، بالش زیر سرش
عکس دربی سوخته در قاب چشمان ترش
زخم فرقش، ترجمان عمق زخم سینه بود
کوفه هم مثل مدینه دشمن آئینه بود
آتش آه حزینش بر جگر افتاده است
این دم آخر،به یاد میخ در افتاده است
در نگاه زینبِ دل خسته زخمش آشناست
زخم فرقش،شکل زخم پهلوی خیرالنساست
زخم های کهنه بر رفتن مجابش کرده اند
نا امیدانه طبیبان هم جوابش کرده اند
معنی "فزت و رب الکعبه"ی او روشن است
حیدر مظلوم،سی سال است فکر رفتن است
کوفه شب ها آشنا با اشک فانوسش شده
ماجرای کوچه سی سال است کابوسش شده
غصه ی آن کوچه سی سال است پیرش کرده است
کم محلی های مردم گوشه گیرش کرده است
اضطراب زینب او را برده در هول و ولا
زیر لب با گریه می­گوید که وای از کربلا
گریه های مرتضی دنیای رمز و راز بود
معجر زینب برایش روضه های باز بود
دانه های اشک او می­گفت با صد شور و شین
کربلا،عباس من! جان تو و جان حسین٬


من همانم که کم آورد به پای غم او
که نرفت از نظرم صحنه ی قد خم او
من که مشهور به فتاحی خیبر هستم
من که در ارض و سما شهره به حیدر هستم
هرچه دیدم در و دیوار،به یادش بودم
چشمم افتاد به مسمار،به یادش بودم
من که سی سال ز هجران رخش خون خوردم
تازیانه به کف هرکه،که دیدم مُردم
شعله می­دیدم و با خاطره ی گیسویش
ناله کردم که چرا سوخت ز کینه رویش
من همانم که کشیدند مرا در کوچه
حرمتم را بدریدند خدا ! در کوچه
من همانم که خجالت زده از زهرایم
او زمین خورد و نشد من به کنارش آیم
نرود از نظرم ناله ی یا فضه ی او
دگر از غنچه ی نشکفته ی شش ماهه نگو
نرود از نظرم پشت سرم می آمد
تا در آن معرکه باشد سپرم می آمد
من چه گویم که چه ها بر سر او آوردند
دست او را ز من غمزده کوته کردند
حق بود شاهد من قلب حزینم چه کشید
سوی زهرای جوانم ببرم موی سفید

 


رادمردی مهربان با دست های پینه دار


در میان کوچه های شهر غربت رهسپار


کیسه های نان و خرما روی دوش خسته اش


کیست این مرد غریبه ، با لباسی وصله دار؟


کهکشان ها شاهد غم های بی اندازه اش


ماه می گرید برایش چون دل ابر بهار


نیمه شب ها لابه لای نخل ها گم می­شود


چاه می داند دلیل گریه های ذوالفقار


در کنار چاه هرشب ایستاده جبرئیل


تا تکاند از سر دوش علی گرد و غبار


چند سالی هست بعد ماجرای فاطمه


لرزشی افتاده بر آن شانه های استوار


قامت سرو بلندش در هلال افتاده است


زیر بار رنج های تلخ و سخت روزگار


جای رد ریسمان های زمخت فتنه ها


سال ها مانده است بر دست کریمش یادگار

 


 

هر صفا با علي صفا دارد

هر كسي با علي خدا دارد

روي قلب ستاره بنويسيد

مثل آقاي ما كجا دارد

چه كسي جز امام اول ما

پسرش شهر كربلا دارد

وقت معراج جز علي چه كسي

جا به دوش فرشته ها دارد

يا كدامين بزرگ در دنيا

دور خود اينقدر گدا دارد

عشق اگر عشق هم بُوَد تنهاست

با ولاي علي بها دارد


آيت والي الولي مددي

صده و ده بار يا علي مددي


صاحب رودخانه ي كوثر

دست پرورده اش بُوَد بوذر

آن امامي كه در زمان نماز

مي دهت در ركوع انگشتر

آن كه در لابلاي جنگ اُحُد

با نود زخم مي كند محشر

آن بزرگي كه كار كوچك او

كندن چهار چوبه ي خيبر

آن جواني كه عَبُدوَدها را

با يكي ضربه مي كند بي سر

ذكر هر پهلوان به ميدان ها

اسد ا... يا علي حيدر


دافع سيئاتمان حيدر

عجّلوا بالصلاتمان حيدر


كاش مي شد خطابمان بكند

با نگاهي شرابمان بكند

كاش مي شد ابوتراب جهان

زير پايش ترابمان بكند

تو دعا كند نياد آن روزي

كه بخواهد جوابمان بكند

ما گناه كبيره ايم آقا

كاش آقا صوابمان بكند

ما گروه دعاي نامقبول

بايد او مستجابمان بكند

كاش مي شد كه خون ما ريزد

در ره عشق آبمان بكند


يا علي يا مسبب الاسباب

ما رعيت فقط شما ارباب


اي وجود تو بركت عالم

اي منا اي صفا و اي زمزم

افتخار عشيره ي حوّا

ايلياي قبيله ي آدم

ذكر نام تو را خداي وَدود

مينويسد به حلقه ي خاتم

بر بلند ستيغ عاشورا

زده عباستان فقط پرچم

كاش مي شد مرا نگهداري

مثل مقداد و قنبر و ميثم


عارفم يا علي مدد گويم

ذكرتان تا الي الابد گويم


يا علي مولا

نازد به خودش خدا كه حيدر دارد

           درياي فضائلي مطهر دارد

                      همتاي علي نخواهد آمد والله

                                  صدبار اگر كعبه ترك بر دارد


                                   فرمود نبي به صدر منبر

                       من شهر علومم و علي در

       يعني كه مرا از او بجوييد

دزد است هر آنكه نايد از در


میلاد امام حسن مجتبی

 

به صاحب سفره امشب دل سپردم

به عشق روي يار ايمان آوردم

سر سفره افطاري ساقي

شراب كوثر از پيمونه خوردم

ميخونم امشب امشب سرود مستي

روزه م و ساقي ساقي زدي شكستي

دوباره كارم كارم شد مي پرستي

ساقي بيا ببرم – پات و بزار رو سرم

امشب ميخوام برم مدينه

مقيم اون وطنم – آواره حسنم

دلم سرِ راهش ميشينه-2-

يابن الزهرا-3-كريمِ آلِ طاها-2-

فرشته از بهشت هديه مياره

بارونِ گل رويِ سرش ميباره

علي افطار ديگه خرما نميخواد

لباش و رو لبِ حسن ميذاره

چهره نازش نازش چه پر فروغه

دوره گهوارش به به چقدر شلوغه

جمله يوسف زيباست ديگه دروغه

زيباتر از قمره به فاطمه جيگره

نمادي از علي و زهراست

قبلگه عالمه لالايي فاطمه

چه باشكوهه و چه زيباست

يابن الزهرا-3-كريمِ آلِ طاها-2-

يه قرصِ نون بدن به ماها بسه

يار و نشون بدن به ماها بسه

درِ اين خونه از اين مردِ آقا

يه استخون بدن به ماها بسه

لطفِ حق جاريست جاريست تو اين ليالي

ميده باز عيدي عيدي مولي الموالي

پر ميشه امشب امشب دستاي خالي

عيديِ ما حسنه كرببلا حسنه

اين آرزومونه تو سينه

با ذكر و شور و نوا با جمعي سينه زنا

از كربلا بريم مدينه

يابن الزهرا-3-كريمِ آلِ طاها-2-


موکب باد صبا بگذشت از طرف چمن

تا چمن را پرنیان سبز پوشاند به تن

سبزه اندر سبزه بینی ارغوان در ارغوان

لاله اندر لاله بینی یاسمن در یاسمن

بلبل آنجا هر سپیده دم سراید نغمه­ای

در ثنای خسرو خوبان امام ممتحن

از حریم فاطمه در نیمة ماه صیام

چهرة ماه حسن تابید با وجه حسن

میوة بستان زهرا نورچشم مصطفی

پارة قلب علی بن ابیطالب حسن

در محیط علم و دانش آفتابی تابناک

بر سپهر حلم و بخشش کوکبی پرتو فکن

شد عیان از چهرة تابان او نور خدا

شد جوان از چشمة احسان او چرخ کهن

چون دمد صبح و صالش دلشود دار السرور

چون رسد شام فراقش جان شود بیت الحزن

گر ببارد ابر احسان عمیمش بر زمین

گردد از هر قطره­ای دریای رحمت موج زن

در شبستان ولایت مشعل گیتی فروز

در گلستان فصاحت بلبل شیرین سخن

سینه از نور فضایل روشنی بخش جهان

چهره در حسن شمایل رشگ خوبان زمن

بر حصار حلم او شد مایة دین استوار

محکم از ایمان او شرع نبی مؤتمن

پرچم صلح و صفا افراشت سبط مصطفی

تا براندازد لوای او در قلب کفر و آشوب و فتن

نورجاویدان او بر جان ما بخشد فروغ

عشق روزافزون او در قلب ما دارد وطن

در لگن شمع فروزان اشگ ریزد ایدریغ

خون دل جای سرشگ آن شمع ریزد در لگن

منبع فیض و عطای کبریای ذوالجلال

مظهر ذات و صفای کردگار ذوالمنن

تن مپرورجز بمهر خاندان حق رسا

تا زدل شوید غبار رنج و اندوه و محن


رمضان آمد و دارم خبرى بهتر از اين

مژده اى ديگر و لطف دگرى بهتر از اين

گر چه باشد سپر آتش دوزخ ، صومم

ليك با اينهمه درام سپرى بهتر از اين

شب قدر رمضان ، گر چه بسى پر قدر است

دارد اين مه ، شب قدر و سحرى بهتر از اين

مولد لولو پاك مرج البحرين است

نيست در رشته خلقت گهرى بهتر از اين

مادرش فاطمه و باب گرامش على

چه كسى داشته ام و پدرى بهتر از اين

رست ، پيغمبر از ان تهمت ابتر بودن

نيست بر شاخه طوبى ثمرى بهتر از اين

اسوه خلق زمين ، فخر جوانان بهشت

مادر دهر نزايد پسرى بهتر از اين

گفت خالق فتبارك بخود از خلقت او

كلك ايجاد ندارد اثرى بهتر از اين

بگذر اهسته تر اى ماه حسن ، اى رمضان

عمر ما را نبود چون گذرى بهتر از اين

اثر صلح حسن نهضت عاشورا بود

امتى را نبود راهبرى بهتر از اين

زنده شد باز اين صلح موقت اسلام

نيست در حسن سياست هنرى بهتر از اين

لطف كن اذن زيارت كه خدا ميداند

بهر عشاق نباشد سفرى بهتر از اين

گر چه مشمول عنايات تو بوده است حسان

يا حسن ، كن به محبان نظرى بهتر از اين


ايدوست به پيغام تو شادم اگر آيد

چشمم به در و پيك وصالت زدرآيد


گويند سحر بوى سر زلف تو دارد

بنشسته‏ام ايدوست كه وقت سحر آيد


در بين محبان تو هستم به سلامت

اى آنكه كريمى و كريم زنده ز نامت


آواز به لب دارم و طرف چمن آيم

با نام تو بر درگه حق در سخن آيم


تا اينكه در رحمت حق را بگشايى

با ناله يا محسن حق الحسن آيم


كرده غم ما در دل ناز تو اقامت

اى آنكه كريمى و كرم زنده ز نامت


اى سبزى و زيبايى بستان محمد

سرسبزترين گل به گلستان محمد


بر دست خدا در سحر ناز نشستى

چون جاى تو باشد روى دستان محمد


اين عرش نشينى بود از اوج مقامت

اى آنكه كريمى و كرم زنده ز نامت


ماه رمضان سفره لطف و كرم تست

فقر من مسكين بخدا همّ و غم تست


كردى تو سلامى عوض تهمت شامى

يمشون على الارض به وصف قدم تست


آيات خدا آمده در وصف مقامت

اى آنكه كريمى و كرم زنده ز نامت


سگ راز سر سفره خود طرد نكردى

با دشمن خود آنچه كه او كرد نكردى


گرمى دل و زندگى ما كرم تست

جانم بفدايت كه دلم سرد نكردى


نورى بده بر جان و دل از فيض كلامت

اى آنكه كريمى و كرم زنده ز نامت


اى قبله حاجات خريدار گداباش

ما را تو نگهدار به درگاه خدا باش


اينجا من دلخسته به دنبال تو هستم

محشر تو به دنبال من بى سر و پا باش


اى صاحب دستور شفاعت به قيامت

اى آنكه كريمى و كرم زنده ز نامت


كوثر ز قدوم تو به حق مستند آمد

بر ابترى دشمن احمد سند آمد


گفتند ملائك كه حسن نام على را

تا در همه جا خوب و مصفا كند آمد


توصيف على بوده، به هر لحظه پيامت

اى آنكه كريمى و كرم زنده ز نامت


آئينه احسان قديم تو حسين است

روشنگر دستان كريم تو حسين است


در وصف مقام تو همين بس كه به عالم

دلداده و سرباز حريم تو حسين است


عبد تو حسين گشت و على بود امامت

اى آنكه كريمى و كرم زنده ز نامت


اى ديده ما چشمه ابر تو حسن جان

اى كرب و بلا حاصل صبر تو حسن جان


چون قبله تو قبر گل گمشده باشد

با خاك برابر شده قبر تو حسن جان


خورشيد به روز و مه شب زائر شامت

اى آنكه كريمى و كرم زنده ز نامت


سرباز صف اول صفين تو بودى

آرى گره جنگ جمل را تو گشودى


هستى به خدا عين على حيدر ديگر

آرى تو امامى به قيامى و قعودى


صلح تو بود اوج غريبى و كرامت

اى آنكه كريمى و كرم زنده ز نامت


ما مهر تو داريم و به آن مفتخر استيم

در راه حسين عبد تو قرص قمر استيم


اى خونجگر از زخم زبانهاى مدينه

عمرى است پريشان تو پاره جگر استيم


مظلومترين رهبر وادى امامت

اى آنكه كريمى و كرم زنده ز نامت


تاريخ نديده است به خود مثل تو مظلوم

بودى تو پس از مادر خود بى كس و مغموم


از بسكه شدى طالب رخسار كبودش

با دست زن خويش شدى كشته و مسموم


هر چند كه شيرين شده آن زهر به كامت

اى آنكه كريمى و كرم زنده ز نامت


نور ميباره از اسمون-شهره مدينه روشنه

از قدمه دلبره دل-كويره گلشنه

فرشته ها دور و برش – چه عشق بازي ميكنن

بياين ببينيد چطوري – غريب نوازي ميكنن

عشق علي پور علي به فاطمه نور دو عين

ماه علم شاه كرم برادره ناز حسين

مثله خودت غريبم و غيره تو ياري ندارم

تا جون دارم داد ميزنم امام حسن دوست دارم

امام حسن دوست دارم-4-

دوست دارم دوست دارم تويي كه دلربا تويي

يابن علي مرتضي حضرت مجتبي تويي

امام حسن امام حسن-4-

ستاره اميده من – دوباره چشمك ميزنه

اونكه تو آسمونه عشق – اميد و هستي منه

يه ياس سبز و دلربا – از جنت النعيم اميد

آي گداها صف بكشيد – كريم ترين كريم اومد

قراره من بهاره من – كريم آل فاطمه

وا كن گره از كاره من – اميد و آماله همه

گلاي خوشبو همشون – مست شدن از بوي حسن

يوسف بريده دستش و – از ديدن روي حسن

اينكه همه خمارشن – امام و سروره منه

پاره قلبه مصطفي – عزيزه زهرا حسنه

امام حسن امام حسن -4-

هميشه آرزوم بوده – بيام كناره تربتت

كناره اين نشونه – مونده بجا ز غربتت

آقا ميگن مزاره تو – نه صحني داره نه سرا

نه گنبدي نه كفتري – خيلي غريبن زائرات

مرغ دلم هر روز و شب – پر ميكشه از تو سينه

سرگردون تو آسمون – داره هواي مدينه

اگه يه روز نصيب بشه – پا تو حريمت بزارم

كناره قبرت بشينم – ابره بهاري ببارم

اينكه همه خمارشن – امام و سروره منه

پاره قلب مصطفي – عزيز مادر حسنه

امام حسن امام حسن -4


هلهله به پا کنید که دریا امد

نبی امد علی امد زهرا امد

تو عشیره، بی نظیره

هرکی که نمیتونه ببیندش بره بمیره

چشم حسودا کور بشه زهرا شده مادر

بابا شده حیدر به به نسیم امد

حاتم بدونه حناش دیگه رنگی نداره

اخه خبر نداره امشب کریم امد

همتا نداره،حیدر تباره

از فضل پدر حاصلشه که سفره داره

زیباست و غوغاست،صیاد دلهاست

امشب شب اختصاصی کل گداهاست

هلهله به پا کنید که دریا امد

نبی امد علی امد زهرا امد

تو عشیره، بی نظیره

هرکی که نمیتونه ببیندش بره بمیره

پسر ارشد شیر حنینه

استاد جنگ عباس و حسینه

چون نبیه،منجلیه

همیه اهل مدینه میدونند عسل علیه

اقای جوانان بهشتی مه کوکب

ارامش زینب،بر دلها طپیدی

تا مارو داری تا که ما هستیم اقا زنده

پرچمت بلنده کی گفته غریبی

ای شیر حیدر سردار لشکر

استاد اذان و بزم و رزم علی اکبر

تکبیر عشقه.تکثیر عشقه

احلی من عسل زه قاسمش.تفسیر عشقه

هلهله به پا کنید که دریا امد

نبی امد علی امد زهرا امد

تو عشیره، بی نظیره

هرکی که نمیتونه ببیندش بره بمیره

بیا امشب دلو به حسن ببازیم

دست و پا کنیم براش ضریح بسازیم

جستجومه،گفتگومه

ساخت و ساز بقیع همیه ارزومه

جشنی به پا میشه تو بقیع یک شب میلاد

یک پنجره فولاد،دلها به شورو شینه

از گنبد خضرای رسول تا صحن اقا

یک جاده زیبا بین الحرمینه

میریم زیارت،نوبت به نوبت

حرم اقامون حسن میشه حرم کرامت

وهابی کور شه بقیع دیگه همیشه

به لطف اقامون صاحب زمون کربلا میشه

هلهله به پا کنید که دریا امد

نبی امد علی امد زهرا امد

تو عشیره،بی نظیره

هرکی که نمیتونه ببیندش بره بمیره

 

امام زمان عج

بسم الله الرحمن الرحيم

 اللهم صل علي فاطمه و ابيها و بعلها و بنيها و سر المستودع فيها بعدد ما احاط به علمك اباصالح التماس دعا

هر کجا رفتی یاد ما هم باش نجف رفتی کربلا رفتی کاظمین رفتی یاد ما هم باش مدینه رفتی به پابوس قبر پیغمبر مادرت زهرا به دیدارقبقر بی شمع مجتبی رفتی یاد ما هم باش زیارت نامه که میخوانی در کنار آن تربت خاموش به دنبال قبر مخفی از کوچه ها رفتی یاد ما هم باش بغل کردی قبر مادر را جای ما هم او را زیارت کن همان لحظه که به احوالش از نوا رفتی یاد ما هم باش شب جمعه کربلا رفتی یادما هم کن چون زدی بوسه کنار قبر ابوالفضل با وفا رفتی یاد ما هم باش بزن بوسه جای ما روی قبر عباس و اکبر و اصغر سر قبر قاسم و قبر عمه ها رفتی یاد ما هم باش به جای ما هم زیارت کن عمه ات را در کنج ویرانه برای بوسیدن آن دردانه ها رفتی یاد ما هم باش نماز حاجت که میخوانی از برای فرج یاد ما هم باش شدی محرم در مراسم حج یا صفارفتی یاد ما هم باش دعا کردی از برای معراج التماس دعا یاد ما هم باش به هرجا رفتی برو مهدی هر کجا رفتی یاد ما هم باش به جای ما هم زیارت کن عمه ات را در کنج ویرانه به یاد این نوکر درب آستان رفتی یاد ماهم باش بغل کردی قبر مادر را جای ما هم او ار زیارت کن همان لحظه که به احوالش از نوا رفتی یاد ما هم باش شب جمعه کربلا رفتی یادما هم کن چون زدی بوسه کنار قبر ابوالفضل با وفا رفتی یاد ما هم باش بزن بوسه جای ما روی قبر عباس و اکبر و اصغر سر قبر قاسم و قبر عمه ها رفتی یاد ما هم باش به جای ما هم زیارت کن عمه ات را در کنج ویرانه برای بوسیدن آن دردانه ها رفتی یاد ما هم باش نماز حاجت که میخوانی از برای فرج یاد ما هم باش شدی محرم در مراسم حج یا صفارفتی یاد ما هم باش دعا کردی از برای معراج التماس دعا یاد ما هم باش به هرجا رفتی برو مهدی هر کجا رفتی یاد ما هم باش به جای ما هم زیارت کن عمه ات را در کنج ویرانه به یاد این نوکر درب آستان رفتی یاد ماهم باش

 
 

اشعار ولادت امام زمان(عج) - نیمه شعبان - رحمان نوازنی

 

بالاتر از مسيحا

 

چقدر پرچــم سـبز چقــدر زيبـايي

چه احتزاز قشنگ پر از شكوفايي

 

چه اسم هاي لطيفي به رقص آمده اند

چه دلنشـين و صميمي ؛ چقدر رويايــي

 

دوباره اسـم تو را طـرح نو زديم ايـنجا

نوشته ايم به خط دعــا كه مي آيي

 

چقدر چشـم و چــراغ اميد روشـن شد

چقدر شهر من امشب شده تماشايي

 

دوباره شهر به نامت وضو گرفته ؛ بيا

بيــا كه تا نشـده باز شهر ، دنيــايي

 

دوباره آمــــدي از پشت ابـــــر پيش ما

چه پشت ابر چه اينجا ، هميشه آقايي

 

نفس به باغ پريشاني ام بزن امشب

نفس بزن كه تـــو بالاتر از مسيحايي

 

 اشعار مدح امام زمان(عج) - ملیحه سادات قادری

انتظار

مهدى اى آبى‏ترین احساس‌ها!

اى معطر از شمیم یاس‌ها

اى تو خورشید شبِ یلداى من

اى همه انگیزة فرداى من!

اى نشانى از خدا، خال لبت

عاشقم، عاشق بسوزد در تَبَت‏

اى که دستت روى دوشِ آفتاب

چشم من با یاد تو رفته به خواب‏

اى که جارى از کلام تو غزل

صاحب دنیا تو بودى از اَزَل‏

ترجمان لحن خیس اشکها

رازدار گفتگوهاى خدا

اى که با دریا تکلّم مى‏کنى

برکه‌ها را پرتلاطم می‌کنی‏

اى قرار ما همه آدینه‏ها

درمیان سبزى سبزینه‏ها

مهدى! اى از نسل گلهاى سپید

اى شِفابخش دل مجروح بید

غیبت تو فصل زرد بى‏کسى است‏

انتظارم، رویش دلواپسى است

یاد تو تا در دلم آمد فرود

شعر من بى‏اختیار از تو سرود

بعد از این من باغبانى مى‏شوم‏

باغبان بى‏نشانى مى‏شوم‏

تا بِکارم بذر ناب انتظار

در دل ابرىّ خود، فصل بهار

ملیحه سادات قادری


اشعار مدح امام زمان(عج) - غلامرضا فاتحی

دست هایت ضریح حاجت ها

چشم هایت گل اجابت ها

شبنم روی گونه ی سرخت

مایه ی سبزی طراوت ها

طاق ابروی قاب قوسینت

لیت شعری این اشارت ها

تار تار بلند گیسویت

رشته های نجات امت ها

نخ ابریشمی تسبیحت

بند آزادی از اسارت ها

ای نگاه کبوترانه ی تو

آسمان پر از نجابت ها

من زمینی نبودم از اول

آمدم زیر خاک پایت ها

هی نوشتند پشت ماشینها

بر روی شیشه ها عبارت ها

خواهد آمد ، بیا ، گل نرگس

کم کن از بینمان مسافت ها

جام جم با تمام حافظ هاش

می کشند از لبت خجالت ها

هاشمی ! فاطمی ! ابوالحسنی !

به به تو با چنین اصالت ها

حیدری زاده ی دو تیغ ابرو

کشته ی چشم تو شهامت ها

نور زهراییت تقدس وار

سرزد از کوثرای ساحت ها

ای حسن صورت بقیع نشین

ای کریم همه کرامت ها

کربلایی حسین و الفجری

رجعت سرخ تا شهادت ها

چون علی اکبر و عموت عباس

شده ای جزو سرو قامت ها

زینبی زینت علی طینت

کوه صبر پر از صلابت ها

تازه مشهور می شوی حالا

مثل سجاد در عبادت ها

بشکاف علم روز دنیا را

باقر العلم و البلاغت ها

راستی شیعیان جعفری ات

ششمین صادق صداقت ها

بی تو مردند کنج زندان ها

کاظم الغیظ ، باب حاجت ها

آهویت نه گدای تو هستم

یادگار رضا و رأفت ها

باز دریای جود جوشش کرد

در جواد آب این سخاوت ها

تا گدایان سامری چون من

درنقی خانه ی هدایت ها

یازده جلوه عسگری بشوند

پشت این پرده ی بشارت ها

میرسد صوت مکه ایت به گوش

یثربی گونه با فخامت ها...

ای غزل باز از تو شیرین شد

نمکین مهدی حلاوت ها

و تو طاووس بزم اهل بهشت

آخرین حد به این ملاحت ها

 


اشعار امام زمان(عج) - هادی ملک پور

حضرت باران

دوباره تازه کن امشب گلوی ساغر را

به کام ما بچشان جرعه های آخر را

سلام حضرت باران! ... ببار تا شاید

تو مرهمی بشوی قلب درد پرور را

تویی که شیو ه ی پرواز را می آموزی

تویی که بال و پری داده ای کبوتر را

یتیم می شود این خاک در نبود شما

و باد می شکند شاخه ی صنوبر را

گلوی بره و دندان گرگ های سیاه!

بیا تمام کن این جنگ نابرابر را

بتاز در صف نیرنگ کوفیان زمان

و از نیام بکش ذوالفقار حیدر را

صدای پای تو را لحظه لحظه می شنوم

و تیز کرده ام این بار گوش باور را

کمی به حال دلم رحم کن که محتاجم

و پاسخی بده این خواهش مکرر را

چرا سراغی از این درد ما نمی گیری؟

دلت به رحم بیاید دو چشم بر در را

خلاصه می کنم و دردسر نمی دهمت

و صادقانه بگویم دو بیت آخر را

به ما نیامده دل کندن از شما حتّی ...

خریده ایم به جان زخم تیغ خنجر را

بیا ... و این تب تردید را زما برگیر

بکش به روی جهان دست عدل گستر را

 


اشعار امام زمان(عج) - هادی ملک پور

زیباتر از بهار

بیا نگاه تو از هر بهار زیباتر

زماه روشن شبهای تار زیباتر

شکفتن گل اگر انتهای زیبایی است

تبسم تو بسی بی شمار زیباتر

اگر به چشم ببینم هزار فصل بهار

یکی کنارتو ... از صد هزار زیباتر!

و خط به خط غزلم منتظر نشسته تو را

که نیست حالتی از انتظار زیباتر

طلوع سبز تو از پشت کوهها زیباست

شکوه آمدنت در غبار زیباتر

برای آینه ماندن قرار لازم نیست

که هرچه دل بشود بیقرار زیباتر

هوای دیدنتان را اگر به سر دارم

نصیب من شود از روی دار زیباتر!

صفای هرقدمت من دگر چه می خواهم

کدام لحظه ز دیدار یار زیباتر؟

وخط به خط غزلم معتبر به نام شماست

و چیست دیگر از این اعتبار زیباتر ؟


اشعار امام زمان(عج) - رضا جعفری

عیسای زمانه

اگر امروز باشد یا که فردا

سراپا گوش باشم یا تماشا

تو را خواهم بدست آورد آخر

میان شهر باشی یا که صحرا

به تو نسبت نخواهم داد غیبت

تو هرجایی تو هر جایی تو هر جا

تو عیسایی و ما لنگان و کوریم

دگرها سامری اند و تو موسا

گل گلدسته ها با بوی تو خوش

بخواند از تو ناقوس کلیسا

تو نور مطلقی ما ظلمت محض

تو دریایی و ما کفهای دریا

سواد دیدنت در چشم ما نیست

ندارد فرق ابجد یا الفبا

تو طاوس بهشتی ، زاغ ماییم

تو یوسف ما ز اقوام زلیخا

غمت مانند گیسوی شب قدر

شب هجرت شب تاریک یلدا

سرم را زیرپایت میگذارم

اگر امروز باشد یا که فردا

 


اشعار امام زمان(عج) - علیرضا لک

‏وقتی نفس گرفته، دلم در هوایتان

‏یعنی منم که زنده ام از اشک هایتان

‏داوود من! دوباره بخوان تاکه عالمی

‏ایمان بیاورد به طنین صدایتان

‏از این همه سحرکه گذشته است می شود

‏یک شب نصیب این دل من هم دعایتان

‏این اشتراک چشم من و چشم خیستان

‏من گریه ام به کشته کرببلایتان

آقا اجازه می دهید هروقت آمدید

‏نقاشیم کنند مرا زیر پایتان؟

یک روز عاشقانه تو از راه می رسی

‏آن روز واجب است بمیرم برایتان

 


اشعار امام زمان(عج) - هادی ملک پور

فدای آمدنت ...

شکسته قایق من را امید ساحل نیست

دگر امید به این بخت مانده در گل نیست

بیا بهانه ی شبهای پُرستاره ی من

ببین که بی تو دگر قرص ماه کامل نیست

در این زمانه ی سردرگمی و بی خبری

تفاوتی بخدا بین حق و باطل نیست ...!

کسی میان خیابان برج و باروها

معطر از نفس کوچه های کاگل نیست

تمام خلق دم از عقل مي زنند اما

هرآنکه دل به نگاهت نبسته عاقل نیست

شکسته ای دل ما را ولی تو حق داری

دلی که با تب و تابت نمی تپد دل نیست ...!

که از فراق تو جانم به لب رسیده ولی ...

فدای آمدنت ... جان ما که قابل نیست

 


اشعار میلاد امام زمان(عج) - رحمان نوازنی

بگذریم

امشب زخواب های پریشان که بگذریم

این نیمه را به نیمه شعبان که بگذریم

بُن بست شهر را بپریم و سپس کمی

این کوچه را به سمت خیابان که بگذریم

از کثرتی که هست فراری شویم و بعد

از جاده های خلوت ایمان که بگذریم

مجنون برای دیدن لیلا گذشت و ما

این شهر را به سمت بیابان که بگذریم

مانند ابرهای ترک خورده ی فراق

از گریه ها به مقصد باران که بگذریم

بر جانماز خشک و کویری دهیم آب

آنگاه مثل رود خروشان که بگذریم

دریا همیشه مقصد هر رودخانه نیست

پس ما شبیه موج سواران که بگذریم

با همرهی سیصد و سیزده سوار عشق

از مکه و مدینه ایمان که بگذریم

زیباترین یقین بخدا پیش روی ماست

با یوسفی که یکسره در آرزوی ماست

طرحی دوباره می کشم از ابتدای تو

طرحی که حرف می زند از ماجرای تو

طرحی که من نبوده ام اما تو بوده ای

طرحی که رسم می شود از ماورای تو

طرحی مرکّب از تو و سیزده سوار عرش

طرحی که نور می دهد از روشنای تو

طرحی که آفریده شما را امام من

طرحی که آفریده مرا هم برای تو

دسته به دسته آینه ها هم نشسته اند

در زیر لفظ گفتن یک ربّنای تو

پس انبیا کبوتر نامه بر توأند

وقتی که می پرند فقط در هوای تو

بگذار تا غزل بزند حرف خویش را

عمری نشسته ام که بیفتم به پای تو

ما گرد و خاک پای تو را جمکران کنیم

یک گوشه از نگاه تو را آسمان کنیم

امشب سبد سبد گل امید می برند

ما را به هر کجا که شمائید، می برند

این رسم انبیاست که در جشن آفتاب

یک آینه به رسم شب عید می برند

امشب به یمن تو همه ی انبیاء را

تا ماورای عالم تجرید می برند

هرکس غبار کوچه ی دلدار می شود

او را به سمت چشمه ی خورشید می برند

از چشمهای آینه ایَش برای ما

ایمان می آورند و تردید می برند

این برگه های روزی بکساله ی مرا

امشب برای فرصت تمدید می برند

امشب جواز کرب و بلای دوباره را

پیش شما به نیّت تأیید می برند

روزی کنید پر زدنم را به کربلا

تا که زیارتم بشود نذری شما

منظومه ساخت تا که تو را کهکشان کند

مجموعه ی تمامی پیغمبران کند

یعقوب انتظار تو را میکشید تا

عمری توّسلی به امام زمان کند

آدم به خاک پای تو افتاد بر زمین

یعنی تو را به روی سرش آسمان کند

می خوست پشت ابر بتابی بر این جهان

تا مردمان شب زده را امتحان کند

مستضعفان چشم تو بودند انبیاء

قرآن نخواست بیشتر از این بیان کند

یک عده را به یمن زیارت بیارد و ...

...یک عده را کبوتر نامه رسان کند

عصر سه شنبه بوی وصال تو می دهد

وقتی دلی هوای شب جمکران کند

ما ندبه خوان جمعه ی موعود مانده ایم

ناز تو را به شیوه ی خود، عشق خوانده ایم

گاهی نسیم میشوی و زود میرسی

گاهی به شکل رایحه ی عود میرسی

گاهی به نیمه های شب است و نیاز ما

با یک سبد ستاره ی موعود میرسی

گاهی برای این که تو ؛ ویرانمان کنی

از چشممان می آیی و چون رود میرسی

گاهی به گوش پاک مناجاتیان شب

با سوز و ساز نغمه ی داوود میرسی

ما التماس روز ظهور توأیم لیک

هر وقت، هر زمان که دلت بود میرسی

روزی تو میرسی و علی شاد میشود

بغض گلوی فاطمه آزاد میشود