مولا

خدا هرچه پسر بر او بيارد
حسين اسم علي را ميگذارد
الهي كور باشد چشم دشمن
حسين اسم علي را دوست دارد

خورشیدِ جزیرةٌ العرب سردی کرد
دنیا به علی چقدر نامردی کرد
آن روز که حق در پی ِیاور می گشت
در حق ِعلی فقط زنش مردی کرد
علي علي علي حيدر حيدر بابا حيدر
بياييد دله شبا گريه كنيم
مثه بچه يتيما گريه كنيم
بياييد همه لباس مشكي به تن
برايه ختم بابا گريه كنيم
همه محزون همه غمگين بخونيم
همه الرحمن و ياسين بخونيم
علي علي علي حيدر حيدر بابا حيدر
قده نخلستونا از غصه خمه
ماه ميگه بيايد كه ماه ماتمه
عرش و فرش برا علي عزا دارن
هرچي كه علي بگيم بازم كمه
دلي كه آتيش فشون بود تو سينش
حرف ميزد از خاطراش مدينش
حرف ميزد گريه ميكرد و پاك ميكرد
اشكاش و با دستاي پر زپينش
اشكش از بي وفايي مردمه
آهش از آتيش و دود و هيزمه
نه كه از طناب و دسته بسته گفت
همش از يه بازويه شكسته گفت
آب مي شد وقتي كه از خاطره
بانوي بين آتيش رفته مي گفت
علي علي علي حيدر حيدر بابا حيدر
رو به قبله پرپر ميزني ، اي غريب كوفه
كاريم ديگه بر نمياد ، از طبيبِ كوفه
كناره بسترت ، به جاي همسرت
ميشينه دخترت زينب
داره ميسوزه با ، خونايِ زخمِ تو
ميگيره از سرت زينب
علي علي علي -3- مولا
توئه كوچه دسته يتيما ، كاسه هايِ شيره
از خدا ميخوان تا باباشون ، زود شفا بگيره
يتيما پشتِ در ، همه با چشمِ تر
خاكِ عزا به سر ، امشب
چه با محبتن ، كه اومدن برن
عيادتِ پدر ، امشب
علي علي علي -3- مولا
رو به قبله پرپر ميزني ، اي غريب كوفه
كاريم ديگه بر نمياد ، از طبيبِ كوفه
كناره بسترت ، به جاي همسرت
ميشينه دخترت زينب
داره ميسوزه با ، خونايِ زخمِ تو
ميگيره از سرت زينب
علي علي علي -3- مولا
چشمِ زينب و مجتبي از ، گريه مثله درياست
وقتي كه وصيت ميكني ف با حسين و عباس
ميگي با سوز و آه ، علقمه خيمه گاه
طفلاي بي گناه ، اي واي
دستِ بريده و ، قده خميده و
هلهله سپاه ، اي واي
علي علي علي -3- مولا
نه فقط مسجدیان سر به گریبان تو اند
نخل و چاه و شب و صحرا همه گریان تو اند
دامنت با چه گنه سرخ شد از خون سرت
ای که خلق دو جهان دست به دامان تو اند
ای به خون خفته بگو کیسة خرمات کجاست
فقرا منتظر سفرة احسان تواند
کودکانی که گرسنه همه رفتند به خواب
به عزیزان تو سوگند عزیزان تواند
نخل ها در عطش اشک تو بردند به سر
چاه ها منتظر نالة پنهان تواند
اختران شیفتة حال نماز شب تو
کوه ها منتظرنغمة قرآن تواند
اشک مظلومی تو می چکد از دیده ما
پاره های دل ما برگ گلستان تواند
آسمان ها همه گریند به مظلومی تو
عرشیان سوختة سینة سوزان تواند
گیسوی حور پریشان شده در باغ بهشت
نه فقط زینب و کلثوم پریشان تواند
نه دل "میثم" دلسوخته، ای جان جهان!
هر چه دل هست همه زائر ایوان تواند
چادر خاکی زهرا، بالش زیر سرش
عکس دربی سوخته در قاب چشمان ترش
زخم فرقش، ترجمان عمق زخم سینه بود
کوفه هم مثل مدینه دشمن آئینه بود
آتش آه حزینش بر جگر افتاده است
این دم آخر،به یاد میخ در افتاده است
در نگاه زینبِ دل خسته زخمش آشناست
زخم فرقش،شکل زخم پهلوی خیرالنساست
زخم های کهنه بر رفتن مجابش کرده اند
نا امیدانه طبیبان هم جوابش کرده اند
معنی "فزت و رب الکعبه"ی او روشن است
حیدر مظلوم،سی سال است فکر رفتن است
کوفه شب ها آشنا با اشک فانوسش شده
ماجرای کوچه سی سال است کابوسش شده
غصه ی آن کوچه سی سال است پیرش کرده است
کم محلی های مردم گوشه گیرش کرده است
اضطراب زینب او را برده در هول و ولا
زیر لب با گریه میگوید که وای از کربلا
گریه های مرتضی دنیای رمز و راز بود
معجر زینب برایش روضه های باز بود
دانه های اشک او میگفت با صد شور و شین
کربلا،عباس من! جان تو و جان حسین٬

من همانم که کم آورد به پای غم او
که نرفت از نظرم صحنه ی قد خم او
من که مشهور به فتاحی خیبر هستم
من که در ارض و سما شهره به حیدر هستم
هرچه دیدم در و دیوار،به یادش بودم
چشمم افتاد به مسمار،به یادش بودم
من که سی سال ز هجران رخش خون خوردم
تازیانه به کف هرکه،که دیدم مُردم
شعله میدیدم و با خاطره ی گیسویش
ناله کردم که چرا سوخت ز کینه رویش
من همانم که کشیدند مرا در کوچه
حرمتم را بدریدند خدا ! در کوچه
من همانم که خجالت زده از زهرایم
او زمین خورد و نشد من به کنارش آیم
نرود از نظرم ناله ی یا فضه ی او
دگر از غنچه ی نشکفته ی شش ماهه نگو
نرود از نظرم پشت سرم می آمد
تا در آن معرکه باشد سپرم می آمد
من چه گویم که چه ها بر سر او آوردند
دست او را ز من غمزده کوته کردند
حق بود شاهد من قلب حزینم چه کشید
سوی زهرای جوانم ببرم موی سفید
رادمردی مهربان با دست های پینه دار
در میان کوچه های شهر غربت رهسپار
کیسه های نان و خرما روی دوش خسته اش
کیست این مرد غریبه ، با لباسی وصله دار؟
کهکشان ها شاهد غم های بی اندازه اش
ماه می گرید برایش چون دل ابر بهار
نیمه شب ها لابه لای نخل ها گم میشود
چاه می داند دلیل گریه های ذوالفقار
در کنار چاه هرشب ایستاده جبرئیل
تا تکاند از سر دوش علی گرد و غبار
چند سالی هست بعد ماجرای فاطمه
لرزشی افتاده بر آن شانه های استوار
قامت سرو بلندش در هلال افتاده است
زیر بار رنج های تلخ و سخت روزگار
جای رد ریسمان های زمخت فتنه ها
سال ها مانده است بر دست کریمش یادگار
هر صفا با علي صفا دارد
هر كسي با علي خدا دارد
روي قلب ستاره بنويسيد
مثل آقاي ما كجا دارد
چه كسي جز امام اول ما
پسرش شهر كربلا دارد
وقت معراج جز علي چه كسي
جا به دوش فرشته ها دارد
يا كدامين بزرگ در دنيا
دور خود اينقدر گدا دارد
عشق اگر عشق هم بُوَد تنهاست
با ولاي علي بها دارد
آيت والي الولي مددي
صده و ده بار يا علي مددي
صاحب رودخانه ي كوثر
دست پرورده اش بُوَد بوذر
آن امامي كه در زمان نماز
مي دهت در ركوع انگشتر
آن كه در لابلاي جنگ اُحُد
با نود زخم مي كند محشر
آن بزرگي كه كار كوچك او
كندن چهار چوبه ي خيبر
آن جواني كه عَبُدوَدها را
با يكي ضربه مي كند بي سر
ذكر هر پهلوان به ميدان ها
اسد ا... يا علي حيدر
دافع سيئاتمان حيدر
عجّلوا بالصلاتمان حيدر
كاش مي شد خطابمان بكند
با نگاهي شرابمان بكند
كاش مي شد ابوتراب جهان
زير پايش ترابمان بكند
تو دعا كند نياد آن روزي
كه بخواهد جوابمان بكند
ما گناه كبيره ايم آقا
كاش آقا صوابمان بكند
ما گروه دعاي نامقبول
بايد او مستجابمان بكند
كاش مي شد كه خون ما ريزد
در ره عشق آبمان بكند
يا علي يا مسبب الاسباب
ما رعيت فقط شما ارباب
اي وجود تو بركت عالم
اي منا اي صفا و اي زمزم
افتخار عشيره ي حوّا
ايلياي قبيله ي آدم
ذكر نام تو را خداي وَدود
مينويسد به حلقه ي خاتم
بر بلند ستيغ عاشورا
زده عباستان فقط پرچم
كاش مي شد مرا نگهداري
مثل مقداد و قنبر و ميثم
عارفم يا علي مدد گويم
ذكرتان تا الي الابد گويم
يا علي مولا
نازد به خودش خدا كه حيدر دارد
درياي فضائلي مطهر دارد
همتاي علي نخواهد آمد والله
صدبار اگر كعبه ترك بر دارد
فرمود نبي به صدر منبر
من شهر علومم و علي در
يعني كه مرا از او بجوييد
دزد است هر آنكه نايد از در


این وبلاگ را با عشق به اهل بیت راه اندازی کردم که انشاالله دوستان خوششون بیاد . یا علی مدد