امشب شب شهادت مولا است در جهان از بهر فاطمه شب جشن است بی گمان
امشب عزا و ماتم کبرای عالم است امشب عزای حیدر و خلقند در فغان
*
امشب بهشت را سر و سامان دیگر است امشب دو چشم فاطمه تا صبح بر در است
گویا عزیز فاطمه از راه می رسد جشن و سرور و سور به نزد پیمبر است
*
امشب حسن ز دیده روان کرده جوی خون امشب نمانده بهر حسینِ علی، سکون
صد جوی اشک، دیده ی زینب کند روان امشب رواست گر که شود چرخ، واژگون
*
دیگر به دست بیوه زنان نان نمی رسد دیگر کسی به داد یتیمان نمی رسد
آوخ! ستونِ عدلِ خدا را کمر شکست آن نازنین به درد ضعیفان نمی رسد
*
از دیده جای اشک رود خون به دامنم دل را مگر به دست تولّا عنان زنم
ما را مدد رسان مدد از توست یا علی! باشد که روی عجز بر آن آستان زنم
*
دیگر به کوفه بعد زمستان بهار نیست دیگر گل و شکوفه به هر شاخسار نیست
دیگر جلال عشق تجلی نمی کند دیگر جمال حجّت حق آشکار نیست
*
باید که بیدق و علم غم به پا کنیم باید به لطمه چهره ی خود آشنا کنیم
باید به تیغ، دشمن دین را ادب کنیم باید که دوست، از عمل خود رضا کنیم
*
بی یاد تو به سینه دلم سر نمی کند جز یاد روی دوست، قلندر نمی کند
گر روز عدل و داد نباشی شفیع خلق رحمت خدای، در صف محشر
نمی کند