کربلا قبله ارباب کرم پیدا شد
در بیابان بلا کعبه غم پیدا شد
اولین منزل صحرای قدم پیدا شد
زین سفر مقصد ما کرببلا بوده و هست
کربلا قبله ارباب کرم پیدا شد
ای به احرام دل سوخته محرم شدگان
بارها را بگشائید حرم پیدا شد
گفت زینب چه زمینی است خدایا که از ان
لرزه بر اهل دل و جان حرم پیدا شد
تا در این دشت نهادیم قدم دردل ما
رنج و اندوه بلا از پی هم پیداشد
با لب غرق خون دارد این زمزمه
سوی کوفه میا، پسر فاطمه
یا حسین، یا حسین
یا حسین، یا حسین
***
گشته خون جاری از لب و دندانِ من
یا حسین، یا حسین
یا حسین، یا حسین
***
مسلم بن عقیل گفت و بالای بام
ای عزیز دل فاطمه السلام
یا حسین، یا حسین
یا حسین، یا حسین
دل من بر سر این دار صفایی دارد
وه که این شهر چه بام و چه هوایی دارد
خانه ی پیرزنی خلوت زاویه من
هر که شد وحی به او، غار حرایی دارد
شب که شد داد زدم کوفه میا کوفه میا
مرغ حق در دل شب صوت رسایی دارد
پیکرم تا به زمین خورد صدا کرد حسین
شیشه از بام که افتاد صدایی دارد
پشت دروازه مرا فاتحه ای مهمان کن
تا بدانند که این کشته خدایی دارد
هم سرم بی بدن و هم بدنم بی کفن است
حالم از قسمت آینده نمایی دارد
در سر بی بدنم هست هزاران نکته
سورهٔ ما نیز بسم الله و بایی دارد
دید خورشید که در بردن این نامه شدم
دست بر دامن هر ذره که پایی دارد
به زیر تیغم و این آخرین سلام من است
سلام من به حسینی که او امام من است
سلام من به مرادم به سیدالشهداء
که مقتدای من و شاهد قیام من است
چگونه صبر کنم در غیاب حضرت تو
که بی حضور تو این زندگی حرام من است
اگرچه دورم از آن آستان، دلم با توست
که ذکر خیر تو کار علی الدّوام من است
اگر چه خون به دلم کرده اند شکر خدا
که در طریق وفا استوار گام من است
غروبم از غم غربت اگر چه لبریز است
خوشم که عطر وصال تو در مشام من است
مرا به مژده دیدار تو امیدی نیست
غم جدائی تو همدم مدام من است
مگر که شهد شهادت به جام من ریزند
که در فراق تو چندی است تلخ کام من است
به راه عشق نخستین فدایی تو منم
سفیر خاص توام این صدای عام من است
وجود پاک تو را چشم زخم تا نرسد
دعا به حضرت تو کار صبح و شام من است
مباش راهی کوفه به شوق دعوت خلق
در آخرین نفس این آخرین پیام من است
خوشم که بر سر عشقت سرم رود بر باد
سر بریده ی من پرچم قیام من است
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوه مولا گرفته بود
تنها میان مردم بیعت فروش شهر
انبوه کینه دور و برش را گرفتهبود
دلواپسی غریبی امروز خود نبود
اما دلش به خاطر فردا گرفتهبود
دیدی که از ارادت دیرینه حسین
یک کوفه زخم در بدنش جا گرفتهبود
با سنگ پای بیعت او مهر می زدند
باور نكرد از همه امضا گرفتهبود
این شهر خواب بود و ندانست قدر او
هو شب بوای مردمش احیا گرفتهبود
جرمش چه بود؟ نسبت نزدیک با علی
أن شعلهها برای همین پاگرفته بود
شاعر: محمد ارجمند
کوفه ای کـــــعبۀ جانبازی من کـــوفه ای سنگر سربازی من
کوفه تـــــو خاطرۀ عشق منی تــــــو نمایشگر سر مشق منی
کـــــــوفه ای شاهد شمع ازلی شــــــاهد سوز و مناجات علی
سرخ محراب تو از خون خداست کــــــــــوفه بام تو مرا کوی مناست
کوفه اهـــل تو مرا چون دیدند دستــــــــم اول همگی بوسیدند
جملـــــــه گفتند که مهمان آمد نائب مظهـــــر قــــــــــرآن آمد
لیـــــک پیمان ز جفا بشکستند شب درِ خــــــــانه برویم بستند
کوفه یک تن برُخم در نگشود و آنکه بگشود بجز طوعه نبود
کــــوفه ای کاش عزیز زهرا نــــــکند رو سوی این قوم دغا
بنویسید مرا یار اباعبدالله
اولین بنده ي دربار اباعبدالله
منتظر مانده دیدار اباعبدالله
من کجا و سر بازار اباعبدالله
تا خداهست خریدار اباعبدالله
عاشق آن است که دیدار کند یارش را
بارها جان بدهد دید اگر دارش را
باز آماده کند جان دگر بارش را
فاطمه پیش خدا، پیش برد کارش را
هر که افتاد پی کار اباعبدالله
من پرم را به روي دست گرفتم،دیدم...
جگرم را به روي دست گرفتم،دیدم...
سپرم را به روي دست گرفتم،دیدم...
تا سرم را روي دست گرفتم،دیدم...
راهم افتاده به بازاراباعبدالله
وقت هجران به گریبان چه نیازي دارم
به دل بی سروسامان چه نیازي دارم
با لب پاره به دندان چه نیازي دارم
به سرشانه اینان چه نیازي دارم
تا سرم هست به دیوار اباعبدالله
قبل از آنیکه بیایدخبرم راببرید
زیرپایش مژه چشم ترم راببرید
محضرش دست به دست این جگرم راببرید
گرسرم را و سر دو پسرم راببرید
باز هستیم بدهکار اباعبدالله
سنگهاخوب نشستندبه پاي لب من
لب من ریخت و پیچید صداي لب من
طیب الله به این لطف و وفاي لب من
بعد ازین آب حرام است براي لب من
بسکه لبریزم و سرشار اباعبدالله
مانده ازجلوه والاي توحیران،مسلم
جان خود ریخت به پاي توبه یک آن،مسلم
عید قربان شهان،هست فراوان مسلم
من به قربان تونه...جان هزاران مسلم
تازه قربان علمداراباعبدالله
به ولاي تو نداده ست اذان،هیچکسی
وا نکرده ست به شان تو دهان،هیچکسی
مثل مسلم نبود دل نگران،هیچکسی
بخداوند که در هر دو جهان،هیچکسی...
مثل من نیست گرفتاراباعبدالله
پیکرم وقف نوك پا زدن طفلان شد
کوچه کوچه سر من بود که سرگردان شد
چه خیالی ست که بازیچه ي این و آن شد
یا که برعکس به میخی تنم آویزان شد
دست حق باد نگهدار اباعبدالله
این وبلاگ را با عشق به اهل بیت راه اندازی کردم که انشاالله دوستان خوششون بیاد . یا علی مدد