بازاین کبوتردلمان بال وپرگرفت بارسفرببست وهوای سفرگرفت
عطرحرم زدم به لباسم بیاببین پیراهنم چوحال وهوایی دگرگرفت
ازشوق دیدن حرمت جان به لب رسید تاب وتوان نداره دلم گریه سرگرفت
حالارسیده ام به حرم گریه می کنم شکرخداکه نظرونیازم ثمرگرفت
آقاسلام،نوکردل خسته آمده ازدوری حرم دلمان انقدرگرفت!
پایین پای حضرت سلطان صدازدم یک کربلاعنایتی جانم شررگرفت
پس کی قسمتم شودوسط بین الحرمین یادامام رضابخونیم روضه ی حسین
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۲ ساعت 18:27 توسط وحید مالکی
|
این وبلاگ را با عشق به اهل بیت راه اندازی کردم که انشاالله دوستان خوششون بیاد . یا علی مدد