هر دو دستِ تو ببویم
بکشم بر سر و رویم
با دو دستم ز رخِ تو
خون و خونابه بشویم
بر زمین پای خودت می کشی ای سالارم
پشت من بعد تو بشکسته و من بی یارم
سرو افتاده به خاکم
داغ تو کرده هلاکم
ابوفاضل یا ابالفضل (4)
بده قدری تو جوابم
از غمت خانه خرابم
چه بگویم به رقیه
به سکینه به ربابم
ای برادر دلم از زخمِ سرت می سوزد
دانم از تشنگی حتی جگرت می سوزد
رفتی ای پشت و پناهم
ای علمدارِ سپاهم
ابوفاضل یا ابالفضل (4)
مرو ای دار و ندارم
ای اخا چاره ی کارم
آمده بهرِ تسلی
فاطمه مادرِ زارم
مادرم آمده تا نازِ تو دلخون بکِشد
تیرِ بنشته به چشمانِ تو بیرون بکِشد
علقمه غرقِ گلِ یاس
آمده مادرِ عباس
ابوفاضل یا ابالفضل (4)
آقام ابوفاضل (4
)دلم چه بی تابه
شب شبِ اربابه (2)
اشکِ چشام نابه
چون شبِ مهتابه
* * *
از کوچیکیم عباس
به من وفا کرده
حال و هوایم را
چه با صفا کرده
اگر نبود این عشق
نمیشدم مجنون
دلم میشد حیرون
یا این که سرگردون
* * *
عِطرِ گلِ یاسه
اون افضلُ الناسه
حضرت احساسه
جنابِ عباسه
عرش خدا زیرِ
پاهاش که میلرزه
زندگیم قدِ
وفاش نمیارزه
یا ابوفاضل ابالفضل (4
)بنازم نازِ یک شصتِ ابالفضل
بسوزم از غمِ دستِ ابالفضل
نفس، سینه، دو دست و بازوانم
شده ششدانگ و دربستِ ابالفضل
* * *
من و مولا ببر با خود رها کن
به تیغ ابرویت جان را فدا کن
کمی از جرعهی جامِ وفایت
به کامم ریز و من را باوفا کن
* * *
الا ای یار و دلدارم ابالفضل
شدم خسته ز افکارم ابالفضل
گرفتارم، مدد باب الحوائج
گره افتاده در کارم ابالفضل
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۷/۱۹ ساعت 18:15 توسط وحید مالکی
|
این وبلاگ را با عشق به اهل بیت راه اندازی کردم که انشاالله دوستان خوششون بیاد . یا علی مدد