مداحی حضرت ابوالفضل العباس

عباس یعنی عشق و ایثار و شهامت

 یعنی نمود بارزی از استقامت

عباس یعنی زندیگ تا بی نهایت

 از ابتدای آفرینش تا هدایت

عباس یعنی مرگ را باور نکردن

یک لطظه در ناباوری‌ها سر نکردن

یعنی روج عشق تا آ نسوی ادراک

یعنی گذشتن از لب دیا عطشناک

یعنی که خون جوش جنونی تازه دارد

عشق آتشی در سینه بی اندازه دارد

یعنی به انگشت جنون دل را کشیدن

جان دادن و مهر برادر را خزیدن

یعنی تمام عاشقی پا در رکاب است

 در سینه سالار مردان انقلاب است

یعنی علی پا در رکاب جنگ دارد

 حیدر به قتل مشرکین آهنگ دارد

تیغ علی در دست عباس است اینجا

مه، محو چشم مست عباس است اینجا

چشمی که از مستی غزل‌پرداز خم شد

دستی که در پیکار عشق و عقل گم شد

چشمی که خونین گشت و خون را آبرو داد

  دستی که افتاد و جنون را آبرود داد

چشمی که تفسیر تمام آیه ها شد

دستی که در راه خدا از تن جدا شد

چشمی که چشم انداز دریای بلا گشت

دستی که دستاورد دشت کربلا گشت

آه ای خدای عشق معنا کن جنون را

 تفسیر کن در دیده ها دریای خون را

واکن زپای بغض زنجیر تغافل

تا در میان سینه ها آتش کُند گُل

آخر تمام واژه ها گنگند اینجا

 هرگز نشاید قطره را تفسیر دریا

آنان که در مدح تو مروارید سفتند

جر قطره ای از بحر بی پایان نگفتند

اینجا زبان واژه می گیرد زحیرت

می‌سوزد از شرم تو سر تا پای غیرت

مردانگی بر پای تو سر می سپارد

مردی اگر دارد نشانی از تو دارد

از توست گر روح فتوت سر فرازست

گر بیرق مردانگی در اهتزاز است

از هرم لبهای تو آب آتش گرفته

از شرم جان آفتاب آتش گرفته

تو مظهر مهر و وفایی و رشادت

تو ساقی عشقی و سقای شهاد

 تو پورحیدر تو سپهدار حسینی

حقا که تو تنها تو سردار حسینی

تنها تو میدانی حریم عشق آن روز

از تشنگی می سوخت چون مهر جانسوز

تنها تو فهمیدی صدای تشنگی را

بر آب دیدی جای پای تشنگی را

تو آبروی آب را بازی گرفتی

لب تشنه خود راه سرافرازی گرفتی

تو یادگار حیدر کرار بودی

تو عشق را تا آخرین دم یار بودی

 
 
 
 
 
 

 



یا ابو فاضل مدد

دل صفا گرفته امشب زگل یاس علی

من میخوام امشب بشم گدای عباس علی

برای کرب بلا دلهای ما پر میزنه

در خونه ابالفضل علی در میزنه

یا ابو فاضل مدد

نمیدونم که چرا علی براش گریه کنه

نمیدونم که چرا هی دستشو بوسه زنه

گمونم که اخرش دستای او جدا میشه

گمونم نقش زمین تو دشت کربلا میشه

یا ابو فاضل مدد

خوشا بر من که دلدارم حسین است

به محشر یارو غم خوارم حسین است

حسین جانم حسین جانم حسین جان

سر و جانی ندارم در دوعالم

که در عالم مددکارم حسین است

به بالینم نمیخواهم طبیبی

برای انکه غمخوارم حسین است

حسین جانم حسین جانم حسین جان

خوشا ان تشنه کامی گز ره مهر

به وقت سقایش حسین است

علقمه دارد بوی عطر یاس

فاطمه گوید پسرم عباس

میکند زهرا تماشای ابوفاضل

بوسه میگیرد زه لبهای ابوفاضل

یا ابوفاضل یا ابو فاضل

ا ز کف سقا تا علم افتاد

لرزه بر جان خواهرم افتاد

در میان موج خون کردی صدایم

تو مرا خواندی به بالینت بیایم

یا ابوفاضل یا ابو فاضل

بر لب دریا امتحان دادی

یاد لبهایم تشنه جان دادی

ای گواه اشک گلهای مدینه

ای فرات از تو خجل تو از سکینه

یا ابوفاضل یا ابو فاضل

ای بهار من ای همه هستم

بی تو صبر من رفته از دستم

یا مرا با خود ببر نزد پیمبر

یا بیا کن یاری از من ای برادر

یا ابو فاضل یا ابو فاضل

با چه حالی در خیمه برگردم

از دل زینب باخبر گردم

یاریم کن تا تورا در بر بگیرم

یا دعا کن درکنار تو بمیرم

یا ابوفاضل یا ابو فاضل

این که افتاده به خون یار من است

این همان یار وفا دار من است

این علمدار من است این علمدار من است

این که دستش از بدن گشته جدا

این که فرقش شد ز تیغ کین دوتا

این که گفت از سوز دل ادرک اخا

ساقی سقای اهل حرم است

این علمدار من است این علمدار من است

اه واویلا غمش بر دل نشست

پشت از داغ علمدارم شکست

ای خدا هستیِ من رفته زدست

این گل زیبای گلزار من است

این علمدار من است این علمدار من است

هستم به کوچه ها تنها وبیقرار

چشم انتظار من باشد طناب دار

افتادم ازنوا کردم تورا دعا ا کوفه میا میا

جانم حسین حسین

هم بی پناهمُ هم دل شکسته ام

خواندم نماز عشق بادسته بسته ام

ماه تمام من بشنو کلام من باشد پیام من

جانم حسین حسین

هر جا روم بود نام تو برلبم

در بین کوچه ها من یادزینبم

ای یار مه جبین با چشم نازنین تنهاییم ببین

جانم حسین حسین

مهمان کوفیان مست سبوی توست

بالای دارم و چشمم به سوی توست

رفتم به روی بام کارم شده تمام هستم توراغلام

جانم حسین حسین

کوفه دو دست من باریسمان ببند

اما به زینبُ غمهای او مخند

من قرق ناله ام دلخون چو لاله ام یاد سه ساله ام

جانم حسین حسین

ای گل لاله ی من سیزده ساله ی من

می روی وبرود بر فلک ناله ی من

اسمان ابری واشک و دل من باران است

در کف مادر تو اینه وقران ست

مرحبا قاسم من ای گل پر پر من

هم تو امید منی هم یتیم حسنی

از چه با رفتن خود دل من میشکنی

مرو ای گل که خزان موسم گل ریزان است

در کف مادر تو اینه وقران ست

مرحبا قاسم من ای گل پر پر من

هم زیاد است عدو هم غریب است عمو

گل من لب بکشا به خسان روتوبگو

پسر فاطمه اخر به شما میهمان است

در کف مادر تو اینه وقران ست

مرحبا قاسم من ای گل پر پر من

میزند نیش سکوتت به دل من پسرم

لب گشا کشت مرا خنده ای دشمن پسرم

چشم خود واکن و یک بار دگر حرف بزن

از لب تشنه و سنگینی اهن پسرم

اکبرم ای پسرم ای گل نو ثمرم

بی تو از دیده من قوء بینایی رفت

در عوض دیدهی دشمن شده روشن پسرم

داغ مرگ پسرش را به دلش بگذارید

ان که بگذاشته داغت به دل من پسرم

اکبرم ای پسرم ای گل نو ثمرم

پاره های تنت افتاده به هر سو گوئی

برگ گل ریخته در دامن گلشن پسرم

کَس ندیده است که از تیغ هزاران جلاد

این همه زخم رسد بر سر یک تن پسرم

اکبرم ای پسرم ای گل نو ثمرم

تو ذبیح منی و من تن صد چاک تو را

هدیه دارم به ره خالق ذولمن پسرم

نتوان گفت که از داغ تو بر من چه گذشت

هیچ کس را نبود تاب شنیدن پسرم

اکبرم ای پسرم ای گل نو ثمرم










آب می گوید حسین مهتاب می گوید حسین

منبرو سجاده ومحراب می گوید حسین

خاک می گوید حسین افلاک می گوید حسین

هر کسی که خورده شیر پاک می گوید حسین

صبر می گوید حسین بی صبر می گوید حسین

پیکر من در میان قبر می گوید حسین

بیشه می گوید حسین اندیشه می گوید حسین

غنچه و باغ و گیاه و رییشه می گوید حسین

دار می گوید حسین دلدار می گوید حسین

در مدینه احمد مختار می گوید حسین

شور می گوید حسین منشور می گوید حسین

جنیان را تا ابد منصور می گوید حسین

یار می گوید حسین ایار می گوید حسین

فاطمه بین در و دیوار می گوید حسین

یاس می گوید حسین احساس می گوید حسین

در کنار علقمه عباس می گوید حسین

نار می گوید حسین ذوالنار می گوید حسین

بین میدان حیدر کرار می گوید حسین

گاه می گوید حسین نا گاه می گوید حسین

شمس و نجم و کهکشان و ماه می گوید حسین

خاک می گوید حسین افلاک می گوید حسین

مجتبی با سینه ی صد چاک می گوید حسین

لاله می گوید حسین آلاله می گوید حسین

در خرابه دختری با ناله می گوید حسین

تار می گوید حسین دستار می گوید حسین

شام و کوفه کوچه و بازار می گوید حسین

آه می گوید حسین دلخواه می گوید حسین

آیه های حضرت اله می گوید حسین

دانه می گوید حسین دوردانه می گوید حسین

تا به محشر این دل دیوانه می گوید حسین

اود می گوید حسین معبود می گوید حسین

تا ظهورش مهدی معود می گوید حسین

روح می گوید حسین مشروح می گوید حسین

ساقی سر تا به پا مجروح می گوید حسین

بال می گوید حسین اقبال می گوید حسین

این دل سر گشته در هر حال می گوید حسین

نار می گوید حسین گلزار می گوید حسین

شاه مردان حیدر کرار می گوید حسین

خار می گوید حسین غمخوار می گوید حسین

فاطمه بین در و دیوار می گوید حسین

خاک می گوید حسین افلاک می گوید حسین

مجتبی با سینه صدچاک می گوید حسین

خواب می گوید حسین مهتاب می گوید حسین

منبر و سجاده و محراب می گوید حسین

گاه می گوید حسین بیگاه می گوید حسین

شمع و نجم و کهکشان و ماه می گوید حسین

هوش می گوید حسین مدهوش می گوید حسین

بین خیمه کودکی آواره می گوید حسین

چاره می گوید حسین بیچاره می گوید حسین

غنچه شش ماهه در گهواره می گوید حسین

هوت می گوید حسین لاهوت می گوید حسین

ذوالجناح از قتل شه مبهوت می گوید حسین

شیر می گوید حسین شمشیر می گوید حسین

در تن شه سنگ و تیر و نیزه می گوید حسین

آل می گوید حسین گودال می گوید حسین

تازیانه بر تن اطفال می گوید حسین

ناله می گوید حسین آلاله می گوید حسین

در خرابه دختری با ناله می گوید حسین



گشته پر پر چرا دسته گل یاس من

قطعه قطعه شده پیکر عباس من

جای من امده در علقمه

میکند گریه بر او فاطمه

یا ابو فاضل

کشته شد از جفا ساقی لب تشنگان

پر زند ازعطش اصغر شیرین زبان

غرق خون ماه مدینه بود

منتظر چشم سکینه بود

یا ابو فاضل

جسم صد چاک فرمانده کل قوا

گشته نقش زمین من چکنم ای خدا

این مصیبت کمرم را شکست

رفته عباس جوانم زدست

یا ابو فاضل

این دو دست از جفا گشته زبازو قلم

مانده بر روی خاک پیکرو مشکُ علم

جای من امده در علقمه

میکند گریه براو فاطمه

یا ابو فاضل

 


 

این لاله پرپر که چنین روی زمین است

ارام دل فاطمه وام بنین است

((الهی یا الهی ،یا حضرت عباس))

افتاده علم از کف عباس علمدار

در باغ جنان فاطمه امروز عزادار

((الهی یا الهی ،یا حضرت عباس))

ای اهل حرم فرق علمدار شکسته

هم پشت حسین سید ابرار شکسته

((الهی یا الهی ،یا حضرت عباس))

پیچیده در این بزم عزا عطر گل یاس

خون میچکد از چشم ولب حضرت عباس

((الهی یا الهی ،یا حضرت عباس))

گردیده جدا دست ابالفظل زپیکر

خم شد کمر خون خدا زاده حیدر


بگذارید کنار بدنش گریه کنم

بر دل زخمیُ غرق محنش گریه کنم

تا که سر داشت نشد خون سرش پاک کنم

مهلتی تا که چنان زخم سرش گریه کنم

بگذارید که گلم را که فتادست به خاک

کنم از چادر مادر کفنش گریه کنم

چه غریبانه فغان کرد مرا اب دهید

بگذارید به سوز سخنش گریه کنم

ای که در باغ ولا منصب سقا داری

ماه طاهایی ودر دیده ما جا داری

تو ابالفضلی وایثاربرازندیه تو

انچه خوبان همه دارند تو تنها داری

بوسه باران یدالله شده ان بازوی تو

تو پسر خواندگی از حضرت زهرا داری

((یا ابو فاضل یا ابو فاضل یا ابو فاضل))

ای بلا جوی کربلا عباس

ابرو بخش اب یا عباس

ابُ شرمنده از محبت تو

عشق سقای کربلا عباس

((یا ابو فاضل یا ابو فاضل یا ابو فاضل))

خیمه ها دارد تکیه بردستت

بی تو میافتد خیمه ها عباس

چشمه هایی که بر رهت مانده

مشک بر دوش خود بیا عباس

کودکانی که تشنه لب بودند

چقدر گفتند العطش عباس

تا قیامت هم عرشیا گویند

به قیام تو مرحبا عباس

حضرت یزدان بانگو بردارد

اسلام وعلیک عشق من عباس



یا ابو فاضل مدد

دل صفا گرفته امشب زگل یاس علی

من میخوام امشب بشم گدای عباس علی

برای کرب بلا دلهای ما پر میزنه

در خونه ابالفضل علی در میزنه

یا ابو فاضل مدد

نمیدونم که چرا علی براش گریه کنه

نمیدونم که چرا هی دستشو بوسه زنه

گمونم که اخرش دستای او جدا میشه

گمونم نقش زمین تو دشت کربلا میشه

یا ابو فاضل مدد

خوشا بر من که دلدارم حسین است

به محشر یارو غم خوارم حسین است

حسین جانم حسین جانم حسین جان

سر و جانی ندارم در دوعالم

که در عالم مددکارم حسین است

به بالینم نمیخواهم طبیبی

برای انکه غمخوارم حسین است

حسین جانم حسین جانم حسین جان

خوشا ان تشنه کامی گز ره مهر

به وقت سقایش حسین است

علقمه دارد بوی عطر یاس

فاطمه گوید پسرم عباس

میکند زهرا تماشای ابوفاضل

بوسه میگیرد زه لبهای ابوفاضل

یا ابوفاضل یا ابو فاضل

ا ز کف سقا تا علم افتاد

لرزه بر جان خواهرم افتاد

در میان موج خون کردی صدایم

تو مرا خواندی به بالینت بیایم

یا ابوفاضل یا ابو فاضل

بر لب دریا امتحان دادی

یاد لبهایم تشنه جان دادی

ای گواه اشک گلهای مدینه

ای فرات از تو خجل تو از سکینه

یا ابوفاضل یا ابو فاضل

ای بهار من ای همه هستم

بی تو صبر من رفته از دستم

یا مرا با خود ببر نزد پیمبر

یا بیا کن یاری از من ای برادر

یا ابو فاضل یا ابو فاضل

با چه حالی در خیمه برگردم

از دل زینب باخبر گردم

یاریم کن تا تورا در بر بگیرم

یا دعا کن درکنار تو بمیرم

یا ابوفاضل یا ابو فاضل

این که افتاده به خون یار من است

این همان یار وفا دار من است

این علمدار من است این علمدار من است

این که دستش از بدن گشته جدا

این که فرقش شد ز تیغ کین دوتا

این که گفت از سوز دل ادرک اخا

ساقی سقای اهل حرم است

این علمدار من است این علمدار من است

اه واویلا غمش بر دل نشست

پشت از داغ علمدارم شکست

ای خدا هستیِ من رفته زدست

این گل زیبای گلزار من است

این علمدار من است این علمدار من است

هستم به کوچه ها تنها وبیقرار

چشم انتظار من باشد طناب دار

افتادم ازنوا کردم تورا دعا ا کوفه میا میا

جانم حسین حسین

هم بی پناهمُ هم دل شکسته ام

خواندم نماز عشق بادسته بسته ام

ماه تمام من بشنو کلام من باشد پیام من

جانم حسین حسین

هر جا روم بود نام تو برلبم

در بین کوچه ها من یادزینبم

ای یار مه جبین با چشم نازنین تنهاییم ببین

جانم حسین حسین

مهمان کوفیان مست سبوی توست

بالای دارم و چشمم به سوی توست

رفتم به روی بام کارم شده تمام هستم توراغلام

جانم حسین حسین

کوفه دو دست من باریسمان ببند

اما به زینبُ غمهای او مخند

من قرق ناله ام دلخون چو لاله ام یاد سه ساله ام

جانم حسین حسین

ای گل لاله ی من سیزده ساله ی من

می روی وبرود بر فلک ناله ی من

اسمان ابری واشک و دل من باران است

در کف مادر تو اینه وقران ست

مرحبا قاسم من ای گل پر پر من

هم تو امید منی هم یتیم حسنی

از چه با رفتن خود دل من میشکنی

مرو ای گل که خزان موسم گل ریزان است

در کف مادر تو اینه وقران ست

مرحبا قاسم من ای گل پر پر من

هم زیاد است عدو هم غریب است عمو

گل من لب بکشا به خسان روتوبگو

پسر فاطمه اخر به شما میهمان است

در کف مادر تو اینه وقران ست

مرحبا قاسم من ای گل پر پر من

میزند نیش سکوتت به دل من پسرم

لب گشا کشت مرا خنده ای دشمن پسرم

چشم خود واکن و یک بار دگر حرف بزن

از لب تشنه و سنگینی اهن پسرم

اکبرم ای پسرم ای گل نو ثمرم

بی تو از دیده من قوء بینایی رفت

در عوض دیدهی دشمن شده روشن پسرم

داغ مرگ پسرش را به دلش بگذارید

ان که بگذاشته داغت به دل من پسرم

اکبرم ای پسرم ای گل نو ثمرم

پاره های تنت افتاده به هر سو گوئی

برگ گل ریخته در دامن گلشن پسرم

کَس ندیده است که از تیغ هزاران جلاد

این همه زخم رسد بر سر یک تن پسرم

اکبرم ای پسرم ای گل نو ثمرم

تو ذبیح منی و من تن صد چاک تو را

هدیه دارم به ره خالق ذولمن پسرم

نتوان گفت که از داغ تو بر من چه گذشت

هیچ کس را نبود تاب شنیدن پسرم

اکبرم ای پسرم ای گل نو ثمرم




آب می گوید حسین مهتاب می گوید حسین

منبرو سجاده ومحراب می گوید حسین

خاک می گوید حسین افلاک می گوید حسین

هر کسی که خورده شیر پاک می گوید حسین

صبر می گوید حسین بی صبر می گوید حسین

پیکر من در میان قبر می گوید حسین

بیشه می گوید حسین اندیشه می گوید حسین

غنچه و باغ و گیاه و رییشه می گوید حسین

دار می گوید حسین دلدار می گوید حسین

در مدینه احمد مختار می گوید حسین

شور می گوید حسین منشور می گوید حسین

جنیان را تا ابد منصور می گوید حسین

یار می گوید حسین ایار می گوید حسین

فاطمه بین در و دیوار می گوید حسین

یاس می گوید حسین احساس می گوید حسین

در کنار علقمه عباس می گوید حسین

نار می گوید حسین ذوالنار می گوید حسین

بین میدان حیدر کرار می گوید حسین

گاه می گوید حسین نا گاه می گوید حسین

شمس و نجم و کهکشان و ماه می گوید حسین

خاک می گوید حسین افلاک می گوید حسین

مجتبی با سینه ی صد چاک می گوید حسین

لاله می گوید حسین آلاله می گوید حسین

در خرابه دختری با ناله می گوید حسین

تار می گوید حسین دستار می گوید حسین

شام و کوفه کوچه و بازار می گوید حسین

آه می گوید حسین دلخواه می گوید حسین

آیه های حضرت اله می گوید حسین

دانه می گوید حسین دوردانه می گوید حسین

تا به محشر این دل دیوانه می گوید حسین

اود می گوید حسین معبود می گوید حسین

تا ظهورش مهدی معود می گوید حسین

روح می گوید حسین مشروح می گوید حسین

ساقی سر تا به پا مجروح می گوید حسین

بال می گوید حسین اقبال می گوید حسین

این دل سر گشته در هر حال می گوید حسین

نار می گوید حسین گلزار می گوید حسین

شاه مردان حیدر کرار می گوید حسین

خار می گوید حسین غمخوار می گوید حسین

فاطمه بین در و دیوار می گوید حسین

خاک می گوید حسین افلاک می گوید حسین

مجتبی با سینه صدچاک می گوید حسین

خواب می گوید حسین مهتاب می گوید حسین

منبر و سجاده و محراب می گوید حسین

گاه می گوید حسین بیگاه می گوید حسین

شمع و نجم و کهکشان و ماه می گوید حسین

هوش می گوید حسین مدهوش می گوید حسین

بین خیمه کودکی آواره می گوید حسین

چاره می گوید حسین بیچاره می گوید حسین

غنچه شش ماهه در گهواره می گوید حسین

هوت می گوید حسین لاهوت می گوید حسین

ذوالجناح از قتل شه مبهوت می گوید حسین

شیر می گوید حسین شمشیر می گوید حسین

در تن شه سنگ و تیر و نیزه می گوید حسین

آل می گوید حسین گودال می گوید حسین

تازیانه بر تن اطفال می گوید حسین

ناله می گوید حسین آلاله می گوید حسین

در خرابه دختری با ناله می گوید حسین



گشته پر پر چرا دسته گل یاس من

قطعه قطعه شده پیکر عباس من

جای من امده در علقمه

میکند گریه بر او فاطمه

یا ابو فاضل

کشته شد از جفا ساقی لب تشنگان

پر زند ازعطش اصغر شیرین زبان

غرق خون ماه مدینه بود

منتظر چشم سکینه بود

یا ابو فاضل

جسم صد چاک فرمانده کل قوا

گشته نقش زمین من چکنم ای خدا

این مصیبت کمرم را شکست

رفته عباس جوانم زدست

یا ابو فاضل

این دو دست از جفا گشته زبازو قلم

مانده بر روی خاک پیکرو مشکُ علم

جای من امده در علقمه

میکند گریه براو فاطمه

یا ابو فاضل