علی اصغر
با دوچشمان ترم ـ طفل عطشان در برم
ای خدا طفل خودم ـ سوی میدان می برم
آهوی دشتِ ختن ـ دست و پا کمتر بزن
چشم ناز و خسته ات ـ می زند آتش به تن
می روم خوابت کنم ـ درِّ نایابت کنم
کنج آغوش خودم ـ تا که سیرابت کنم
ای عدو مهلت بده ـ اصغرم نشکفته است
بین چگونه در برم ـ همچو مرغی خفته است
حالِ زارش را ببین ـ این چنین آشفته است
آن لبان خشک او - دردِ او را گفته است
آمده این کودکم ـ تا که سربازی کند
آمده بهرِ خدا ـ تا که جان بازی کند
+ نوشته شده در جمعه ۱۳۹۱/۰۶/۱۰ ساعت 10:53 توسط وحید مالکی
|
این وبلاگ را با عشق به اهل بیت راه اندازی کردم که انشاالله دوستان خوششون بیاد . یا علی مدد